۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

چهارشنبه سوری




دو روزی اینترنت نداشتم .گویی در آتش چهارشنبه سوری سوخته بود.شب رسید و من بهترین شب را دیدم همه جا بوی زندگی می داد.عجب شبی بود .سن وسالی از من گذشته ولی هیچگاه زندگی ام اینقدر دست خوش حوادث تلخ وشیرینی های کوتاه نبوده .مردم ما می توانند یاد بگیرند . هر ایرانی باید به خودش ببالد چون او یک ایرانی ست .باد تندی می وزید ولی همه می توانستند کبریت بزنند.اگر بخواهی می توانی .همه جا پر از صدا ونور بود .بر بام, بچگی وپیری خود را با هم می دیدم.چقدر کند زندگی کردیم.مرسی به همت همه .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ