۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

هفته دفاع ،خاطرات و مردم

سالها از پایان جنگ می گذرد. امروز بیشترین نگاه من متوجه تابلوهایی ست که بر هرکوچه گذاشته اند .خلوص و پاکی خوبی در آن ایام بود .چقدر خوبه که جوانان ما خوش نام بیرون آمدند.حداقل نداشتن خصلت تجاوز و بی رحمی و اذیت کردن زن وبچه در خون ما نبوده .ارتش عراق با عرب زبانهای خودش نیز رحم و مروت نداشت.می دانم این خصلت جنگ ست ولی حدی در دنیای امروز باید داشته باشیم.
امروز تفاوت فاحش ما با گروههای متحجر پدید آمده در منطقه علنی ست.
ما از جنگ و کشتاربیزاریم آنقدر که حق خود را بی دردسر می خواهیم.ما ملتی آرامیم
با بالهایی تیر خورده .کز کرده در انتظار آسمانی آبی ، آبی که فکر می کنیم تو پرنده باشی بهتره 

۱۳۹۳ شهریور ۲۹, شنبه

انجماد

سالهایی که می رود تو نمی دانی کی هستی وچه باید بکنی؟قایقی افتاده به آب مانی که
ناخدایش در بیشتر مواقع خودت هستی و این یعنی سرنوشت ما .
تا گرمی و حال دویدن داری هیچ چیز را نمی دانی فقط می دوی و درآرزوی یافتن
روزها را طی می کنی ، اکثر ما زمانی طولانی منجمد و خیره در کنار زندگی 
می تازیم و اصلن خود را در امواج آن نمی اندازیم.
ما مدتها منجمد شده زندگی می کنیم.مدتهاست من و ساکنین شهرم دچار این معضل 
گشته ایم .باقی که گرمایی دارند مبهوت ما در بستری از تلاطم و زنجیر به سر می برند.عجب عصر یخبندان طولانی و بلندی ست دوران انجماد ما .
کی عصر یخبندان تمام می شه؟

۱۳۹۳ شهریور ۲۳, یکشنبه

چه زمانی خودم می شم ؟

تا شکل گیری افکارمان ،مدام تابی هستیم که با دست دیگری تاب می خوریم.ما سوار
بر امواج زندگی بالا و پایین می شیم .ما ایرانی ها تلاطم را خوب می شناسیم.
هیچکس روی خط مورد نظرش نمی تونه حرکت کنه و این شروع مشکلات ست.
نقطه پایانی در این دو ماراتن برای همه وجود نداره.
من تا من شوم باید بجنگم برعلیه تمام سنت های دست و پا گیر.
برای بچه هایم ،خانه ام ، خنده ها و حتا گریه هایم.معمولن همه چیز بازدارندگی بیشتری برعلیه ما دارد .برخلاف آنچه که می کنند و می گویند ما باز عروسکی
برای خواسته های جامعه هستیم.
وگرنه خودمان تصمیم گیرنده بودیم نه کل کشور .
من کی خودم می شوم؟


۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

با گذر زمان

سن که بالا می ره شاید بیشتر قدر محیط و آشنایان را حس کنیم .آلبوم حیات مان با شوق بیشتری ورق می خورد.نگاه تازه ما بیشتر طالب دوستی و همراهی می گرده.
چقدرهر چیزی تو را مثل آلیس به سرزمین عجائب می بره.
مدام دلتنگیم .مدام.
از جوانه گیاه ، تا روزنامه های انباشته شده هر روز ، تا ادویه و قابلمه های قدیمی 
ما را به دامنه های پایین زندگی می برد.
ما عجیب در کنار انسانهایی که هیچگاه با ما کنار نیامده اند می سازیم .لبخند می زنیم
و صدایمان در نمی آید. مشتاق دوستی و گپ های روزانه هستیم ولی هرگز پذیرای تو
نمی شوند و تو در دایره زندگی باز دلتنگشان می شی 
حتا با تمام تفاوت ها ، یادشان می کنی .این باید معرفت انسان باشد .
گذشت زیباست

۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

همان گونه ماندیم

هنوز کودکی در میان روزهای گمشده ام
دخترکی با موهای بافته
که در نبود مادر شانه نخورد
وهیچ کف بینی
                 طالعی برایش نداشت

بايگانی وبلاگ