۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

زن بودن یعنی مدام جنگیدن

زندگی در خاورمیانه بسان یک بازی تمام نشدنی می ماند حال اگر زن باشی اصلن به  حساب نمی آیی . کاش عدالت و حمایت قدرتمندان کشورها با آنها نیز بود تا مستقل از خانواده پناهگاهی داشتند.این را حس نمی کنیم تا گذارمان به قضاوت برسد.
همه جا خط و نشان برای زن ست .تو در دیار خود بیگانه ای می شوی .فراز و نشیب های ما در این سرزمین ها نوسانات بسیار تندی دارد . در جایی دختران را می ربایند
انگار نه انگار خانواده و پدری دارد. جایی اجازه خروج از کشور و رانندگی و چندین و چند مسئله شخصی از او گرفته می شود و در نقطه ای که باز وضع بهتری دارند اجازه ورود او به ورزشگاهها و ...........................
را می گیرند .چه خوب بود زمانی که فقط پدر داشتم .



۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه

زنان ناشناس

پِژواک صدای زنان با تمام جبهه گیریهایی که برعلیه آنان می شود نمی تواند خاموش بماند.این هفته با فوت همسر جهان پهلوان تختی به یکباره شاید برای اولین بار چهره
او در اینترنت گذاشته شد.بانویی که شاید رفتار و کردار رسانه ها در آن زمان او را
در حجاب خودش انداخت.به گمانم این بانوی زیبا می توانست شخصیت دیگری از تختی را معرفی کند.نمی دانم آنچه موجب دلسردی هرکس و متعاقب آن پنهان شدنش 
می شود چیست؟
کم نیستند زنانی که به یکباره چهره دیگری از خود نشان می دهند.نهان آنها بیرون
می ریزد و اگر حرفی پیش نیاد پی به ماهیت امروز آنها نمی بری.
خاطره یکی از این زنان ست.بسیار خاص و محکم در عقیده .شنیدم درگاه نامه ،
همایش زنان ایرانی طرحی زده و شعر نوشته.
به امید فعالیت بیشتر او که نهایت آرزوی من زن ست.


۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

امید

پاشو کفشها را پا کن
                بگریزیم
پاکُنی با خود بیار
بزُداییم خاطره ها
                   و
بکاریم نهالی سبز

امید خود را با این همه غم ناشی از تورم و زندانیان و هزاران مشکلات نمی توانم 
فراموش کنم ولی می کارم 
دانه های امید را در دل خود .چون اناری خونین ، پر از دانه های شفاف وپرآب .

پاشو کفشها را پا کن.

۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

طوفان دیروز

با طوفانی که دیروز تهران را در نوردید .امروز صبح بیرون نرفتم .آخه درختان
با وزش بادی نه چندان خفیف تکان می خوردند .یاد فیلمی از آلفرد هیچکاک افتادم که هر کجا کلاغی می دیدند می ترسیدند.ترس از هجوم دسته های کلاغ
اخبار گفته اگه کاری ندارید در خانه بمانید.تهران شهر عجائب شده .خبر از یک ساعت دیگر خود را نداری.سابق با آن شهر فرنگ هایی که کاسبی عده ای بود بانگ
می زدند .بیا تماشا کن .شهر شهر فرنگه.
حالا هر روز سوژه ای داریم .اگر از آن وسیله چیزی نمانده ولی اکثر ما خود شهر
 فرنگی گشته ایم.این حال و روز مردمی ست که بیش از شادی گرفتار بلا هستند.



بايگانی وبلاگ