۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

باز .........

براندیشه های نارسم
هرروز می نگرم
شاید جوانه ای سبز 
نوید شاخه ای دهد
و من باز
چشم به میوه خواهم گذاشت

۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

شوک گروگانگیری سیدنی

گروگانگیری انجام شده در سیدنی بوسیله یک ایرانی شوک سختی بود .عجیبه که این
شخص با این همه خلاف آزاد بوده .برای رسیدن به اهداف خود نباید شرف و انسانیت
را لگدمال کنیم .به نام دین نباید حکم قتل و مجازات مردم را داد .
متاسفانه افرادی با معضلات روحی روانی دنیا را دستخوش حملات غیر انسانی خود 
می کنند. بزدلی ِمحض ست که به اسم دین به هر بهانه ای مردم را آسیب رسانیم.


۱۳۹۳ آذر ۱۷, دوشنبه

این حق و مال تو نیست که می بری

فساد ، اختلاس .یه عالمه فکر و خیال . نکنه سرطان چون سرماخوردگی زیاد شده ناشی از پارازیت ها و آلودگی آبها به نیترات باشه . همه اظهار نظرمی کنند .
روابط مردم نیز به علت اصطکاک و انتظارات نامعقول پر از اشکال ست .همه چون کوهی ریزش می کنیم .
کافی بود همه آره همه .
کمی احساس تعلق به این کشور داشتیم .یعنی یه شهروند متوسط بودیم .
کمی هر آنچه را که برای خود می خواستیم برای دیگری نیز می خواستیم.
شاید این حس همه را شادتر می ساخت .
شاید همه چیز حلال برای دزدیدن نبود.
تا دیوانگی فاصله ای نیست.

۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

جا مانده

مانده است بر آویز
روح جا مانده من 
چه آسان می روم 
سرهرکاری من
می زنم داد
زندگی زیباست
و من ، چه راحت 
               شادم
از ماندن روحم بر آویز

۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

این همه سوژه

کسی می دونه کجای دنیا مثل ایران مردمانش این همه درگیر کارهای دولت شان هستند ؟ همه اش اضطراب ، کشمکش 
یا گرفتار بر هم خوردن مجالس عزا هستیم 
یا آزادی اشخاص
بدتر، حملاتی با اسید ، بدون دستگیر کردن مقصر
و انتخاب وزرای مجلس ،با این همه هیاهو
و این هم مذاکرات هسته ای 
خدایا کدام مردمی اینقدر سر گرم هستند؟
شادی کجاست؟...........................

۱۳۹۳ آبان ۲۵, یکشنبه

نه بچه من ، نه بچه تو قرار نبود بشه........

پسرم چنگیز نبود
نمی دانم چرا
همه جا ز دم تیغ گذاشت
به لب پرتگاه برد
هر چه لبخند ، بر لب مردم بود
نشود پاک 
        این چنگ ِافتاده به پشت
پسرم چنگیز نبود
پس چطور همه را گریان کرد؟

۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

تجدید نظر در رفتار

نمی دانم چرا برخلاف همیشه تجریش رفتن منو خسته کرد .از آنجا که  شاید تا 10 شب پاساژ قائم بازه صبح هرمغازه داری هر وقت خواست مغازه را باز می کنه . 
می گی چرا ؟ می گند چون دیر می بندیم.
تا ساعت 11 هنوز بساط صبحانه خوردن مغازه دارها پهنه . البته این روند در ادارات
نیز وجود داره . به خودم گفتم : خدایا چرا نظم و انضباط داشتن این همه سخت شده ؟
آیا نباید ساعتی برای اصناف نیز باشه.؟ پس مردمان ملل پیشرفته چه می کنند ؟
عدم تسلط قانون و اخلاق بلای جون همه ما داره می شه. و جز خودمان هیچکس 
نمی تونه کاری کنه.فقط می گیم فلان کشور این طوره ولی ایران این طوره .
نه مشکل از خود تنبل مان ست .باید در رفتار خانه تکانی کنیم.


۱۳۹۳ آبان ۱۴, چهارشنبه

ما زنان خانه می خواهیم

مهاجرت کردن یعنی خداحافظی از تمام تعلقات محیطی و خانواده گرچه برای والدین
سخت و ناگوارست ولی چشمه زم زم برای کودکان می شود.
دختران بچگی را بیشتر لمس می کنند به عبارتی در رصد چشمان سرخ و دریده بیرون مدام قرار نمی گیرند.
به خودم می گم :چرا دختران برای رسیدن به دنیای آزاد باید مهاجرت کنند ؟
اسید بر ما نریخته اند ولی حتا ما نیز افراد سوخته ای شده ایم ؟
کاش این کشور خانه دختران نیز بود.

۱۳۹۳ آبان ۶, سه‌شنبه

ظلم وتعدی تا کی؟

روزهای بد زندگی ما انگار تمام نشدنی ست.حجم گسترده اخبارمنفی ، محور شاید 
خانه های بیشماری از ماست .دیگه صحبت از گرانی وفقر نیست که این سالها ملموس و آشنا بوده .لیک امروز عدم اطمینان از امنیت ست که خشم ما را فراگرفته .
مگر قانون تنها پناهگاه نیست؟ 
مگر آتش دامن همه را نمی گیرد؟
خسته ایم گویی سالهاست در بیابانی گمشده ایم و اینک تن مان برای رفع گرسنگی
حتی مار نیز می خورد .
خدایا سراب نباشد روزهای آرامش. 

۱۳۹۳ مهر ۲۸, دوشنبه

چرا و برای چه ؟

خرده گرفتن به فرهنگ و اخلاق  خودمان یعنی ایرانی ها زیاد بیان می شود.من از کل خودمان می گم .یعنی همه ایرانی ها.
از بطن ما کسانی وارد حکومت می شوند .آنها جدا از ما نیستند.ما معنای اصلح وشایسته بودن ،داشتن صداقت و آخر کلام ما معنای یک شهروند خوب بودن ،یک وطن پرست را انگار نمی دانیم .فاجعه که رخ می ده فقط از منتخبین خودمان شکایت 
می کنیم در حالی که ما خودمان به آنها رای می دهیم .
شایسته سالاری را فدای فامیل و دوست بازی می کنیم .این می شه که حادثه پیش 
می آد.این چند روز حادثه اسید پاشی بر صورت زنان در اصفهان مرا بیشتر متوجه و اهمیت رای دادن کرد .هیچ کس نه عذرخواهی می کند و نه هشدار می دهد.
هیچکس مردم را قابل جواب گویی نمی داند.پرسش چرا و برای چه حق مسلم ماست.
باید بین حکومت و مردم رابطه ای روشن و شفاف بر قرار باشه تا این اعتماد همچون زمان جنگ موجب حلقه ای انسانی برای محافظت از کشور شود .
وگرنه................................................

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

مردم و.......

گفتیم :بن لادن از بین رفت مجالی برای تنفس پیدا می شود.تا به خود آمدیم بازی به دست داعش افتاد .آنقدر نیرومند که شاخ مان در آمد.گویا جنگ فرقه ای ایجاد شده در حال جابه جا کردن مردم ست.پیداست تحولاتی در حال وقوع ست .بشر خدای شعار دادنه .چه بازیگران ماهری هستیم.عروسکهایی که چند نفر با بندی ما را به نمایش
گذاشته اند.بیچاره مردم که دین شان بازیچه شده . و هرکسی ادعای پیامبری می کند.
خنده زهرست 
عروسک یک فریب
این ماییم 
آمده از عالم غیب
مبصری ست اینجا
که تو را پرت کند
به ته دره خویش
نکنید بازی
نشوید شاد
مبصری داریم ما

۱۳۹۳ مهر ۱۳, یکشنبه

شکلی دیگه از پنجره

با من از پنجره های باز مگو
که رو به نخلستانهای سوخته دارد
و هر سال 
بادی پنجره را می بندد
تا عزاداری نخل های بی رطب رانبینیم

۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

هفته دفاع ،خاطرات و مردم

سالها از پایان جنگ می گذرد. امروز بیشترین نگاه من متوجه تابلوهایی ست که بر هرکوچه گذاشته اند .خلوص و پاکی خوبی در آن ایام بود .چقدر خوبه که جوانان ما خوش نام بیرون آمدند.حداقل نداشتن خصلت تجاوز و بی رحمی و اذیت کردن زن وبچه در خون ما نبوده .ارتش عراق با عرب زبانهای خودش نیز رحم و مروت نداشت.می دانم این خصلت جنگ ست ولی حدی در دنیای امروز باید داشته باشیم.
امروز تفاوت فاحش ما با گروههای متحجر پدید آمده در منطقه علنی ست.
ما از جنگ و کشتاربیزاریم آنقدر که حق خود را بی دردسر می خواهیم.ما ملتی آرامیم
با بالهایی تیر خورده .کز کرده در انتظار آسمانی آبی ، آبی که فکر می کنیم تو پرنده باشی بهتره 

۱۳۹۳ شهریور ۲۹, شنبه

انجماد

سالهایی که می رود تو نمی دانی کی هستی وچه باید بکنی؟قایقی افتاده به آب مانی که
ناخدایش در بیشتر مواقع خودت هستی و این یعنی سرنوشت ما .
تا گرمی و حال دویدن داری هیچ چیز را نمی دانی فقط می دوی و درآرزوی یافتن
روزها را طی می کنی ، اکثر ما زمانی طولانی منجمد و خیره در کنار زندگی 
می تازیم و اصلن خود را در امواج آن نمی اندازیم.
ما مدتها منجمد شده زندگی می کنیم.مدتهاست من و ساکنین شهرم دچار این معضل 
گشته ایم .باقی که گرمایی دارند مبهوت ما در بستری از تلاطم و زنجیر به سر می برند.عجب عصر یخبندان طولانی و بلندی ست دوران انجماد ما .
کی عصر یخبندان تمام می شه؟

۱۳۹۳ شهریور ۲۳, یکشنبه

چه زمانی خودم می شم ؟

تا شکل گیری افکارمان ،مدام تابی هستیم که با دست دیگری تاب می خوریم.ما سوار
بر امواج زندگی بالا و پایین می شیم .ما ایرانی ها تلاطم را خوب می شناسیم.
هیچکس روی خط مورد نظرش نمی تونه حرکت کنه و این شروع مشکلات ست.
نقطه پایانی در این دو ماراتن برای همه وجود نداره.
من تا من شوم باید بجنگم برعلیه تمام سنت های دست و پا گیر.
برای بچه هایم ،خانه ام ، خنده ها و حتا گریه هایم.معمولن همه چیز بازدارندگی بیشتری برعلیه ما دارد .برخلاف آنچه که می کنند و می گویند ما باز عروسکی
برای خواسته های جامعه هستیم.
وگرنه خودمان تصمیم گیرنده بودیم نه کل کشور .
من کی خودم می شوم؟


۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

با گذر زمان

سن که بالا می ره شاید بیشتر قدر محیط و آشنایان را حس کنیم .آلبوم حیات مان با شوق بیشتری ورق می خورد.نگاه تازه ما بیشتر طالب دوستی و همراهی می گرده.
چقدرهر چیزی تو را مثل آلیس به سرزمین عجائب می بره.
مدام دلتنگیم .مدام.
از جوانه گیاه ، تا روزنامه های انباشته شده هر روز ، تا ادویه و قابلمه های قدیمی 
ما را به دامنه های پایین زندگی می برد.
ما عجیب در کنار انسانهایی که هیچگاه با ما کنار نیامده اند می سازیم .لبخند می زنیم
و صدایمان در نمی آید. مشتاق دوستی و گپ های روزانه هستیم ولی هرگز پذیرای تو
نمی شوند و تو در دایره زندگی باز دلتنگشان می شی 
حتا با تمام تفاوت ها ، یادشان می کنی .این باید معرفت انسان باشد .
گذشت زیباست

۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

همان گونه ماندیم

هنوز کودکی در میان روزهای گمشده ام
دخترکی با موهای بافته
که در نبود مادر شانه نخورد
وهیچ کف بینی
                 طالعی برایش نداشت

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

مرداد ماه

مرداد ماه با مرگ سیمین بهبهانی به پایان رسید .به راستی که سمبل شیر و سیاره
خورشید به این ماه می آید.تاریخ ما حوادث زیادی را در این ماه شاهد بوده.

غم ماغباری افتاده بر زمان ست
    پاک نمی شود
درد نَمیِرَد تا فریاد مردم آرام ندارد

ماه کودتای آمریکا برای بازگرداندن شاه ،صدور فرمان مشروطیت وفاجعه سینما رکس .چه راحت آبادان سرسبز و شاد تبدیل به شهر ماتم شد.
عنصر وجود آتش به این ماه می آید.



۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

ای شما

اِی بابا
غمت خشکسالی ِ، زمین کوچکت بود
درون خانه ات 
دخترانی پای داربست
به جای رعد ، بر دار
غرشی با نقش می کاشتند
باران تمنای چشمان سیاهت بود
آرزوهایت بزرگ و سخت می زد
مرا بین
مزرعه خشکید
بی برادر ،بی بچه 
راهی کوه شدم
نه باران خواهم ،نه خرمن
خانه ای خواهم
که در آن ، همجوارِ
سنی و شیعه ،مسیحی و یهودی
در زمین باشم
بابا 
خانه ای با سقف کافی ست مرا

۱۳۹۳ مرداد ۲۰, دوشنبه

شرف نبوده

نداشتن حیثیت وآبرو و جدان و عدم وفاداری به هم نوع خود ، و همه چیزهای منفی
موجب آلوده شدن دست هر انسانی به دزدی می شود .آن هم چپاول اموال مردم از راههای به ظاهر خیرخواهانه .
سقوط هواپیمای تهران -طبس موجی از خشم را به چشم آورده .رسیدن به خود کفایی
آن هم کاذب و کشتن آدمها افتخار نمی آورد.
وجود روغن پالم درلبنیات وقنادی ها طبق کدام مجوز به مرحله اجرادر آمده .ممتد
تخطی می بینی .احساس خفه شدن داری در این فضای آلوده
پدر ممنونم که به من شرف و وطن را آموختی. داریم خفه می شویم.

۱۳۹۳ مرداد ۱۵, چهارشنبه

گروههای بیابانی وحشی

ابتذال در دنیای سیاست همیشه بوده ،لیک انتظار می رفت با پیشرفت ورشد فکری 
حداقل شاهد پیوستن جوانان به گروههای متعصب نباشیم.افسوس که به اسم دین آدم ربایی می شود و زن و بچه را آواره بیابان می کنند .
این داعش ، با این پرچم سیاه چگونه به این سرعت عمل کرد؟ طرفداران آنها این 
سیاهی را نمی بینند؟
حداقل این سر دنیا باید مروری تخصصی تر در زمان پرورش کودکان در مدارس بکنند.یه جهل بزرگ مانع از رشد این مناطق شده.چرا مردمان این همه ساده لوحانه
دنیا را می بینند .منابع بزرگ این مناطق با استفاده از خامی مردم به چپاول می رود
و به جای پیشبرد علم فقط گروهک راه می اندازند.
حرف کسی را هم گوش نمی کنند .بابا زمان و قرن عوض شده .دل مردم رابدست
آرید تا آوار بر سرتان نریزد

۱۳۹۳ مرداد ۱۰, جمعه

در این ایام جنگ

درونم خشمی فریاد دارد
ریختن آوار
خواستن کدام انسان بود؟
سیاه کردن ،ختنه کردن
خواسته کدامین زن 
کدامین مادر و دین ست
آیینه بشکن 
مرا آنجا بین
کودکان گریان ،شهرخونین
خانه ام خاک گشته 
باز کنید مرزها
اگر انسانید

۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

خودمان مقصریم

هفته های پر از خشونت و آشوب را می گذرانیم .یه درد مشترک ،یه غم .
چنان که در جنگلی مملو از پشه افتاده باشیم مدام حس خارش و گزش داریم.
همچنان که ورود به مرزها سخت و سخت تر می شه آدمها نیز دور و دورتر شده و اصلن همدیگر را نمی بینند.
انگار بچه هایی که می میرند یا دخترهایی که ربوده می شوند و حتا تشکیل گروههای
تندرویی مثل داعش یا بوکو حرام را نمی بینیم .
خدایا چقدر اکثریتی گرفتار و دربند شده اند .چرا سیلی از اشک بنده خود راه 
 نمی اندازی ؟ اینقدر از ما نومید هستی ؟ 
چرا ملتها گذاشتند این وحشی گری پا بگیرد؟
این جهل و حماقت خودمان بوده که اسیرمان کرده. ما مجرم هستیم.

۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

عجب حوادثی رخ می ده

هرگز فکر نمی کردیم که تاریخ تکرار بشه .آن هم با این همه وکیل و وصی داشتن.
زمانی در نبود فرهنگ ، کشورگشایی ها و کشتار انسانها بی محابا صورت می گرفت.در نبود رسانه های خبری اتفاقات زیادی رخ می داد .
ولی اینک چرا؟ از گوشه و کنار مدام گروهی اعلام موجودیت می کنه .تروریستهای
خانگی گستاخانه به اسم دین همه را از دیار خود با بدترین شکل راهی مرزها 
کرده اند .گروهی نیز با موشک های پیشرفته هواپیماهای مسافربری را هدف می گیرند و........
باید منتظر حوادث تلخ ترتیب داده دیگری نیز باشیم.وگرنه این همه رویدادهای پشت
سرهم پیش نمی آمد. بجایی می رسیم که خواهیم گفت:
                          انسانم آرزوست.


۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

باید مردم را با هشدار متوجه ساخت

روزی نیست که در مسیر ترددم متوجه بی انظباتی مردم دربهداشت محیط نشوم.شاید همه ما نسبت به این مهم دمغ و کلافه باشیم.به خودم می گم چرا قانون که نگاه تیزی بر
مسائل رانندگی داره و حتا قوانین پوشش را کنترل می کنه و حواسش کاملن به مرزها
و قلم ها جمع است .چرا نباید نسبت به بهداشت شهر برخورد کند .
همه چیز درشروع سخت ست ولی درهمه کشورهای پیشرفته این جرائم وجود داره و
چون موجب آبادانی و سلامتی ست همه آنرا می پسندند.در ضمن نیروی کارگر در سطحی سودمندتر خدمت خواهد کرد.
چرا نباید مردم را متوجه اشتباه خود بکنیم .این اسمش چیست؟

۱۳۹۳ تیر ۲۲, یکشنبه

با این حوادث مردم........

روزهای به خاک و خون افتادن مردم ست .دیگر فاصله ها ، مذاهب و رنگ و نژاد
نیز نمی تواند درد کشتن و به اسارت بردن جماعتی پوشیده بماند .
خاک ست و خون ،نمی دانم تا کی باید نظاره گر باشیم ؟
چند نفر با جان همه بازی می کنند و نقشه می کشند.3 تا جوان در اسرائیل ربوده و کشته می شود و در برابرش تا این زمان 122 نفر از مردم غزه می میرد.
انگار مردم گله های به کشتارگاه برده شده هستند..نمی دانم چقدر زمان لازمست تا این بازیها خاتمه یابد.چقدر زبون و ناتوان شده ایم و دنیای غرب چه با علم و قدرت ملت های خرافه پرست را نابود می سازد.

چه زمانی انتخابات و احزاب در جهت امت ها بوجود خواهد آمد و در سرزمین های ما کشتار مردم خاتمه خواهد یافت ؟ حقوق بشر ،خانواده و کودکان پر از رگه ها وضربات مهلک گروهی اندک ست .


۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

چه بی خیال بودی

رمه را برده اند
سراغ گوسفند مگیر 
بع بع گرگ ست 
ارباب خانه به دزد داده
چوپانش گرگ ست 
تو نمی دانستی گله به گرگ دادی
می درد 
        چاره کن 
                    حاکمت با دزدست

۱۳۹۳ تیر ۱۳, جمعه

دیروز بهتر از فردا

هیچ صبحی بدون دیدن جوانان کم سن و سالی که از کثافت سیه چرده شده باشند آغاز
نمی شه .زباله ها به هوا می روند و پخش و پلا روی زمین می ریزند.ترسم از آن ست
که با این اوضاعی که منطقه پیدا کرده روزی یاد همین دقایق را بکنم.
آخه تجربه نشان داده که همیشه دیروزمان بهتر از امروز بوده .بحران در شمال و تشکیل گروهها و متحدشدنشان با هم ، نمی تواند بر ما اثر نگذارد .مرزها در حال تغییرست .نه چندان دور، تورم و دغدغه های فرهنگی مسئله کشور نخواهد بود.


۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

زن بودن یعنی مدام جنگیدن

زندگی در خاورمیانه بسان یک بازی تمام نشدنی می ماند حال اگر زن باشی اصلن به  حساب نمی آیی . کاش عدالت و حمایت قدرتمندان کشورها با آنها نیز بود تا مستقل از خانواده پناهگاهی داشتند.این را حس نمی کنیم تا گذارمان به قضاوت برسد.
همه جا خط و نشان برای زن ست .تو در دیار خود بیگانه ای می شوی .فراز و نشیب های ما در این سرزمین ها نوسانات بسیار تندی دارد . در جایی دختران را می ربایند
انگار نه انگار خانواده و پدری دارد. جایی اجازه خروج از کشور و رانندگی و چندین و چند مسئله شخصی از او گرفته می شود و در نقطه ای که باز وضع بهتری دارند اجازه ورود او به ورزشگاهها و ...........................
را می گیرند .چه خوب بود زمانی که فقط پدر داشتم .



۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه

زنان ناشناس

پِژواک صدای زنان با تمام جبهه گیریهایی که برعلیه آنان می شود نمی تواند خاموش بماند.این هفته با فوت همسر جهان پهلوان تختی به یکباره شاید برای اولین بار چهره
او در اینترنت گذاشته شد.بانویی که شاید رفتار و کردار رسانه ها در آن زمان او را
در حجاب خودش انداخت.به گمانم این بانوی زیبا می توانست شخصیت دیگری از تختی را معرفی کند.نمی دانم آنچه موجب دلسردی هرکس و متعاقب آن پنهان شدنش 
می شود چیست؟
کم نیستند زنانی که به یکباره چهره دیگری از خود نشان می دهند.نهان آنها بیرون
می ریزد و اگر حرفی پیش نیاد پی به ماهیت امروز آنها نمی بری.
خاطره یکی از این زنان ست.بسیار خاص و محکم در عقیده .شنیدم درگاه نامه ،
همایش زنان ایرانی طرحی زده و شعر نوشته.
به امید فعالیت بیشتر او که نهایت آرزوی من زن ست.


۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

امید

پاشو کفشها را پا کن
                بگریزیم
پاکُنی با خود بیار
بزُداییم خاطره ها
                   و
بکاریم نهالی سبز

امید خود را با این همه غم ناشی از تورم و زندانیان و هزاران مشکلات نمی توانم 
فراموش کنم ولی می کارم 
دانه های امید را در دل خود .چون اناری خونین ، پر از دانه های شفاف وپرآب .

پاشو کفشها را پا کن.

۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

طوفان دیروز

با طوفانی که دیروز تهران را در نوردید .امروز صبح بیرون نرفتم .آخه درختان
با وزش بادی نه چندان خفیف تکان می خوردند .یاد فیلمی از آلفرد هیچکاک افتادم که هر کجا کلاغی می دیدند می ترسیدند.ترس از هجوم دسته های کلاغ
اخبار گفته اگه کاری ندارید در خانه بمانید.تهران شهر عجائب شده .خبر از یک ساعت دیگر خود را نداری.سابق با آن شهر فرنگ هایی که کاسبی عده ای بود بانگ
می زدند .بیا تماشا کن .شهر شهر فرنگه.
حالا هر روز سوژه ای داریم .اگر از آن وسیله چیزی نمانده ولی اکثر ما خود شهر
 فرنگی گشته ایم.این حال و روز مردمی ست که بیش از شادی گرفتار بلا هستند.



۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

مجله زنان امروز

امروزبعد ازیک توقیف طولانی  ، مجله زنان امروز شهلا شرکت را خریدم  چون پیمانه عمر من پر می شه و من نمی خوام باقی را بی اسانس پر کنم یعنی زندگی من باید مفهومی پیدا کنه. حمایت و پشتیبانی مردم یک کشور برای رشد و نمو و توسعه و نشان دادن کمبود های اقشار ضعیف بسیار ضروری ست .حال وقتی زنی ، بیشتر آرزوی تحقق خواسته های این قشر را داری.
می بینی زنی و باید به دوش گیری سختی و اندوهی را که قشر مرد برایت می آورد.
شاید با خواندن و مرور این زندگی ها قدمی به سوی جلو برانی.پس 
هر چیزی را که موجب دگرگونی و شجاعت ما در این جامعه گردد باید مثبت دانست.
می دانم در این تورم پرداخت ده هزارتومان برای خرید یک مجله مبلغ گزافی ست ولی سایرین باید جور قشر دیگر را بکشند تا نشا به درختی رسد.

۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

باز فردا روز آزادی خرمشهرست.

فردا باز سوم خردادست .درست مثل روز تولد و مرگ کسی می ماند .به عبارتی تبریک و تسلیت به ذهنم می رسد.این خرمشهر آن خرمشهر نیست.انگار روح آنان
که از بین رفته اند شهر را ترک نکرده اند.یه چیزی دفن شده . مطمئن هستم آه های
ممتد ما ، و ورق خوردن صفحات زندگی ما نمی گذارد شهر آرام گیرد .التهابی ماندگار  .کی فکر می کرد یه روز حسرت گذشته را می خوری.
خدایا ممنون که خرمشهر از شکنجه و زندان آزاد گشت ،لیک من آن مردم رفته را
می خوام دلم می خواد سنج و دمام بزنند . دشتی بخوانند .دل ما که آرام ندارد .ما که
هنوز حسرت خاطرات را داریم با این نبودن ها چه کنیم ؟

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۷, شنبه

نبینند

تا بچه ها خوابند 
شهر را ترک کنیم
نبینند ستارگان به روز پناه برده اند
دستان پنجه ای برای در آغوش
گرفتن ندارند
و خشم
   چشم گشته
نکند قفس را خانه پندارند
بیا تا بچه ها خوابند
فرار کنیم

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

تعصب

وقتی پای تعصب پیش می آد مرزها برداشته می شه .ربوده شدن دختران در هفته گذشته همه نگاه ها را به سوی آفریقا برد. سالها زنده به گور کردن و ندادن انواع اجازه به این جنس مونث را دیده بودیم حتا کاری نبود که بر سر دختران در افغانستان
نیاورده باشند اسید پاشیدن ،در زندانی متحرک قرار دادند ، همه و همه از تعصب 
وا مانده از زمان بود و هست.
تعصبی که اجازه دخالت به حریم خانواده را بکند بجز اندکی ، باقی نمی پسندد و وقتی
شدت یابد درد ،مرگ ،باختن و تباه شدن به دنبال دارد.
این بار آدم ربایان دزدیدند ، بی اجازه بردند .انگار خدا کسانی را برای این خشونت برگزیده و این جماعت مالک همه مردم هست .
امان از این تعصب که چون زلزله همه چیز را فرو می پاشد.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

خیال سیز

سبدی از گوجه های سبز
تنها توهمی 
          از باغ نارس من
در زمستان بی شکوفه بود
عکسی از عکاسی دوره گرد
که به دنبال نوبرانه تا 
       مرداب رفته بود
مگر رهگذری ، در رویا
نشان از گوجه ای سبز
  به تو دهد


۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۱, پنجشنبه

تا نیلوفرها هستند باید دید

عید که رشت رفته بودیم خواستم به تالاب انزلی برای دیدن نیلوفرهای آبی بروم گفتند:
حالا فصلش نیست.هوا سرد و بادی بود و هیچکس برای تالاب نبود.شاید در نبود 
نیلوفرها هم می شد رفت ومحیط را دید وچه تفاوت زیبایی را از دست دادم.

شاید مرگ زاینده رود و خشک شدن دریاچه ارومیه وسایر اخبار بد زیست محیطی
مرا تلنگر داده.وقت کوتاه است.شاید تا دیر نشده باید برای دیدن شتافت.دلم نمی خواد مثل الان از هر مسافری که می آد ، جویای حال رودها وبافت شهرها شوم.قراره با سر بیرون آوردن نیلوفرها برای دیدنشان بروم .حال ساکنی دارم که رفتن را خوب 
می شناسه.تا آن موقع

۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

تهی

به خدا رفته ام .
           رفته
از این کالبد خالی
که چو سنگ گشته
نزنید در
که در این خانه
نمی بینید فرد

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

روز زن ست ! زن

عجب روزی ست.هر روز بیشتر سنگینی مصیبت های خود را درک می کنیم.اینکه
من زندگی را دیگه از دریچه چشمان خویش نمی بینم.اینکه قلب ما زنان در این اجتماع مرد سالار با هم ست شکی نیست فقط در زمان و مکان مناسب آن را نشان می دهند روزی این حس بیشتر همگانی خواهد شد.
هر جا زنی بیفتد این احساس مادرانه زن ست که موجب معجزه خواهد شد.
روز زن یادآور غمها ودرد های بی شمار
ماست.زنانی که هنوز مورد شدیدترین 
بی عدالتی ها و بی مهری محاکم قرار
می گیرند. 
روز زن بر تمامی زنانی که حق خود را با بدبختی می گیرند .مبارک
جا دارد بهترینها را برای این بانوی عزیز که در آخرین لحظه دل مادری را شاد کرد
بخواهیم. مادر ، زن . روزت مبارک



۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

کوچه ها خالی شده

پنجره تار و غبارآلودست
یا که
کوچه خاطره ای دود شده ست ؟
نیست هیچ طنابی به درخت
بچه ای تاب خورَد
جیغ کشد
خنده ای از سر شوق
به هوای چیدن میوه ای از
                          بالا دست
چه سریع می رود هر فصل
تا بیایم پنجره رو پاک کنم
به همین کوچه خالی برسم

۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

قزوین .شهری که باید دید

سال جدید با دلائل مختلف با سفر شروع شده .اولی رشت بود که دلم را حسابی به درد آورد ،لیاقت این شهر با توجه به هوای خوبش بیشتر از این بود .لاهیجان به مراتب بهتر از رشت بود .پیدا بود دلسوزی داره. و اما شهر بعدی قزوین بود.
من از دید و برداشت خودم می نویسم .جمعه بود مجسمه های موجود در میادین عالی بود .انگاروارد تاریخ شده و گوشه ای از آن را می دیدم 
.الموت از همان شروع ، مسیرمشخص و برجسته ای داشت به یاد کتاب خداوند الموت افتادم.درواقع در تخیلم در طی خواندن کتاب در آن قلعه زندگی کردم من مدتها در پیچ پیچ آن قلعه با حسن صباح و یارانش بودم.حرف را تمام کنم .تاریخ هنوز در این شهر هویداست .خدا را شکر که مجسمه ها ی میادین و صنایع دستی وبافت قدیمی شهر هنوز نگهداری می شه.باید این نگاه را به فال نیک گرفت و از گذشته نترسیم و آنرا پاس بداریم وگر نه بی هویت خواهیم شد.
قزوین به تهران نزدیک است چند ساعتی در تاریخ فرو رفتن برای همه ما بخصوص جوانان نیکوست.پس ببینید و نگهش دارید.

۱۳۹۳ فروردین ۱۷, یکشنبه

شاید این آزادی و تولد....

در این کشور چه راحت با درد خود را وفق می دهیم .بیشتر دیکته نویس شده ایم .انگار طلسم گشته و در انتظار آمدن فرد خاصی هستیم.روزها می نگریم و همه چیز را ازخدا خواستاریم و با یه نذری خودمان را راحت می سازیم .
آزادی مرزبانان ، کشته شدن یکی ازآنها ،فرار دو جوان وکشته شدنشان در سقوط 
هواپیمای مالزیایی ،گرانی آب وبرق ومسائل ریز و درشت ومتنوع دیگردر همین 
روزهای اول سال حسابی ترافیک مغز را راه بندان می سازد.
حتمن آزادی مرزبانان را باید به فال نیک گرفت.شاید تولد نوزاد جمشید دانایی فر برای مردم نیزنعمت وخرسندی به بار آورد.شاید

۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

گره می خوری،نترس

این نه ،آن نه
روز توطئه می کند
خط و نشان می کشد
به تو اشرف مخلوقات گفتند 
و گناهت کبیره شد
بکن ، نکن  
       آغاز راه
دستانت ،سر را می گرفت
و پاهایت دستانت
گره می خوری در خودت
و تو
پرنده می بینی
گره ، باز کنی
پرواز می کنی
دگر ،آزادی
دستی تو را نخواهد گرفت

۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

عیدمان گریان شد

امروز 7 فروردین ست .خوش گذشته بود تا اینکه خبر پیدا شدن هواپیمای مالزیایی را شنیدم و به یاد دو هم وطن خود افتادم .
مادر پوریا و حتا نامه اش به کسانی که او را در این درد همراهی کردند را اولین بار بود دیدم.
بازی زندگی سخت وغیرقابل تحمل ست باید خود را از جنس ناملایمات کنیم تا آنرا تحمل کنیم.
دوم اعدام یکی از 5 مرزبان بود.او را در همین ایام اسارت شناختم و وقتی که کشته شد اسمش را تکرار کردم.چه زود مانوس می شویم .خدا قدرت تحمل دهد .
بچه ده روزه او متعلق به آینده ست .نمی دانم اسمش چیست ولی کاش می شد برای مادر پوریا دوستی بود و برای این بچه شانه ای.
7 فروردین ست وقلبمان در جایی دیگر می زند.چه راحت می روند .کسی پشت سرشان آب ریخت؟ کسی خوش آمد گفت؟

۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

فردای چهارشنبه سوری

دیشب را با سرو صدای مواد محترقه جوانان گذراندیم.آنها برعکس دوران آرام ما ، پرنشاط زمین را آماج ضربه های ترقه می کنند .شاید تغییرزندگی ما از ویلا به آپارتمان نشینی موجب این رویکرد شده وشاید سخت گیری های دولت مسیر را به اینجا سوق داد .شاید لج و لجبازی کار را بدینجا رساند.
میراث فرهنگی خویش را حسابی دگرگون ساخته ایم.یه چیز روشنه که همه ما در فکرمان آتشی داریم ومدام از روی آن می پریم.همه اینها خستگی یک سال را از بدن
در می آورد.همیشه نباید خشک و یکنواخت زندگی کرد.همه این هیاهو ما را گرم نگر
می دارد واین بودن ماست.

۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

روزهای آخر سال

صفحات کتاب زندگی روزهای آخر سال ، سریع تر ورق می خوره .خاطرات نشسته بر گهواره روزها تکان می خورد.هر سال مردم پخته تر و با تجربه تر پا به سال جدید می گذارند . صورت اعظم مردم با سیلی سرخه.
چند روزی ست که ماجرای ناپدید شدن هواپیمای مالزی که 2 جوان ایرانی نیز در آن بوده اند مرا متاثر ساخته ،مدتی پیش نیز جوانی دیگر در استرالیا کشته شد.
جوانان سرزمینم تاب ماندن ندارند آنان نیز که مانده اند یا خود به جنگ زندگی رفته اند و یا خانواده هوای او را دارد .زمزمه می کنم وشاید همه بکنند ،با خدا ،دولت  با
تمام عوامل بدبختی وناکامی های مردم
و من به تمام رویدادهای بد فکر می کنم.من به تقدیر تلخ جوانان معصوم کشورم فکر می کنم.

بايگانی وبلاگ