۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

می آید روزی

روزی برآید از دل این شب
که چراغانش کرم های شب تاب
                             نباشند
پیکی خبر از روز آرد
اجیر تاریکی نخواهیم ماند
ببین چه کرد
تلی خاکستر که آتش ،درون داشت
کمان و دشنه و تیغ
گستاخی مرد نگیرد
زنده است روز
 به مرد

۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

از این اشکها

ابری نیست
پس این باران سیل آسا
که چون طفلی ، گمگشته
های های می گرید 
چیست؟
کدامین چشم پنهان
شاهد کشتار آدمهاست
که این سان
اشک بر سر عالم می ریزد؟
درون آتشیم و خلاصی نیست
میان این همه آبیم و
زُرقی در ساحل آن
انتظار مردمی نیست
ما دانیم و خاک آرام ست
اشک رود سازد و
ما نمی دانیم
شگفتا ،آدمی هستیم ما


۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

مراسم و خاطرات

کمر گرما شکسته شده وما برای مراسمی از تهران خارج می شویم. تا مقصد ، جاده عالی ست.مسیر شمال بوی خاصی داره یادمه یه زمانی کلی درمغازههای صنایع دستی کیف می کردم وحتمن سبدی ،کوزه ای می خریدم .هنوز همه چیز مثل سابق بر جاست .قطره های باران یادت می آره که نزدیک رشت می شوی.اول شهرآرامستان رشت ست .چقدربا تهران تفاوت داره خبری از شماره و ردیف نمی بینیم از روی تاریخ وفات به سنگ خود می رسیم.می نشینند انگشت بر سنگ می گذارند وفاتحه می خوانند ومن متحیردر ذهنم وارد خانه قبلی اش می شوم 
می گم راستی بدری سلام رساند .از اینکه همسایه ات مردی ست ناراحت مباش آنجا
تنها جای امن سرزمین آدمهاست.
.وقتی درختان وگیاهان را می بینی.باورت نمی شه که همین خاک بی رحم چه راحت می بلعه ومن هیچگاه این مراسم را دوست نداشته وقادربه انجامش نیستم.همه رنگ پریده وسیاه وظرفها پر از حلوا.
مسافرین آمده از صمیم قلب همدیگه را بغل می کنند شاید این تنها لحظه خوب این مراسم باشد معلوم نیست نفر بعدی چه کسی خواهد بود بهتره کسانی را که از شهرهای
دیگه آمده اند بیشتر نگاه کنی وعصر همه با هم سر مزار می رویم .
هیچگاه بجز خاکسپاری علاقه ای به کش دادن مراسم ندارم .خوشحالم که صبح برای
دیدارش رفته ام چون انبوه افراد عزادار اجازه ارتباط من را با او نمی ده.
صدای مداحان عزادارِ سایرسنگها ، سمفونی سردرد آوری را درست کرده .نمی دانم
این چه نوع احترام به عزیز است کاش برحسب مراسم  ،فردی از آرامستان کنترل
این جریان را می کرد .نمی دانم چرا در اموری به این سادگی ضعیف هستیم.
در انتها که خلوت تر شد جلو رفتم ولی این بار خداحافظی کردم و گفتم:
چقدر کلوچه خرمایی خوردیم کاش تو هم بودی و می خوردی.همه را مسافری از شهرت آورده بود.وما باز آنجا را ترک کردیم با انبوهی از خاطرات.

۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

چراهای یک ملت

مدتی ست اخبارهای بدی در رابطه با ایرانیان پناهجو می شنویم .مانده ام که این دنیای
رنگین زندگی در خارج ،به چه بهایی به سرانجام می پذیرد.چرا محیط آنقدر پر تنش وخفقان آور باید بشه که افرادی خود را به آب وآتش بزنند وزاد وبوم خویش را ترک
کنند.آیا راهی آسانتروجود نداره؟چرا این سئوال بزرگ نه برای خودشان پیش می آید
نه برای دولت مردان آنان که اخبار این رفتنها را می شنوند ولی خم به ابرو نمی آورند
و هیچ اقدامی برای آبروی وطن نمی کنند .
کاش نفتی نداشتیم تا اینقدر بدبخت و درمانده نمی شدیم آن وقت چشم هیچ خارجی به
زمین های ما نمی افتاد و هرگز بر علیه مصدق کودتایی نیز به راه نمی انداختند و
رسانه ها را پر از این رویداد نمی کردند 
شاید آنوقت مردم دسترنج هنر خود را از وطن می گرفتند مثل سایر کشورهایی که نفت ندارند وخلاق ومبتکر شده اند.این روزها از اینکه زن وبچه ومرد این خاک برای
زندگی آرام وآزاد با هر قاچاقچی به آب می زند متحیرم.این چه اعتماد کورکورانه و
پر خطری ست که می کنند.این خانمی که دختربچه خود را به امید فردایی بهتر به این
راه می برد وغرق می شود چه فکری داشته و چه سرنوشتی برای دختر بی مادرش
ساخته.کاش ایران از گردشگری و هنر و تمدن ، اقتصاد خود را پیش می برد .کاش
محصولات کشاورزی خود را صادر می کردیم وهیچ نفتی نداشتیم.شاید دزدان به
طمع ذخایر به جِلد پری در نمی آمدند وفرزاندانمان مجبور به گریختن نمی شدند.
چراهای یک ملت را خودشان درست می کنند.


۱۳۹۲ مرداد ۲۶, شنبه

نمی بینید

سالهاست که رفته ای
نه من آن کس م با موهای بافته
نه تو آنی که درخیالم داشتم
تصویرما در نقطه ای
           به قهر هم رفته
بی خیال گشته ام
در این دالان پر تردد
چه چیزها که بر دیوارش
         آویز نگشته
دری باز مانده
و نقش تو سالهاست که پر غبار
در قابِ دیوار ترک خورده ام
به حجاب گرَد رفته
سالهاست چین های سیمای من
پُر تردد ترین ره یافتهِ
 قلب خسته من ست
سالهاست که با شانه در این
                       دالان
مو می ریزم
و شما نمی بینید

۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

مگر دعا

امروز اگر تلویزیونی در مغازه های شهر روشن بود بر روی کانالی بود که کابینه
جدید روحانی را درحال پخش نشان می داد. همه منتظر معجزه هستند. به روشنی در کلام ورفتارهمه ، این را می بینی.چرا کار ملتی به اینجا باید بکشد؟افسردگی ،نومیدی وبیماری و گرانی همه را خسته کرده.در مغازه هیچ بی احترامی در برابرروحانی
نمی بینم .خدایا چه خواهد شد؟
مجلس را می بینم یکی در حال نطق ست و عده ای نیز در حال صحبت با هم.شاید آن
کسانی که گوش می دهند بیشتر به اصول اخلاقی اهمیت می دهند به گمانم این بحثهای
اضافی باید در پایان هر نطقی باشد.ومن ثانیه ای به باد خنکی که به صورتم می خوره چه بچگانه شاد می شم .امیدوارم دولت جدید مسئله پارازیت ها را از بُعدِ سلامتی مردم
مورد رسیدگی قرار دهد.راستی شاید خبرنگاری در یکی از این کنفرانس ها باید این را مطرح کنه.شاید در اثر تکرار، خطر این امواج بیشتر مشخص بشه.یه چیزهایی
شوخی بردار نیست.همه در دایره این امواج قرار داریم .این دیگه پول دار و فقیر
سرش نمی شه.سلامتی ومحیط زیست باید حرف اول را بزنه.

۱۳۹۲ مرداد ۱۶, چهارشنبه

در این فضای......

این فضا را چه بویی گرفته؟
که فصلی برای پایانش نیست.
دراین خانه آزادی
به آتش رفته 
چه سهل بوستان به شعله رفت
و گیاهان هرز را به خاکش انداختند
گلها را کندند وشاخه ها بی طفل
از بوی دود ،لرزیدند
سرزمین در نبود باغبان
                     سوخت
گلها وحشی شدند
رنگ پریده و پر خار
و عطر را به خاک دادند
ساده نیست
درمیان دود بودند

۱۳۹۲ مرداد ۱۳, یکشنبه

یادم آمد

از یادم نمی رود ،روزهای اول انقلاب را.چه زود ، بچگی ،بلوغ وکهولت به یکباره مثلهم گشت .یکی از همین روزها که پیچ رادیو را باز کردم تا موسیقی گوش کنم در
چرخشی در موج ایران خبر شروع تعرضات نیروهای عراقی به خاک ایران را بسیارآرام پخش می کرد انگار،یه اشتباهی رخ داده و سریع تمام خواهد شد ومن اخبار
را چندین روز دنبال کردم.به شوهرم گفتم:خرمشهر در خطره.داره جنگ می شه.
وشد .عراقی ها مردم راغافلگیرکردند وتوپخانه آنها شروع به بمباران مردم کرد.
چه خانواده هایی که ندانسته کشته شدند.
چه آنهایی که درمدرسه بودند..
همه می دویدند هرکس دنبال عزیزی بود ،وما ناباورانه گوش می کردیم .هنوز مردم
 درشهربودند خبر از انبوه مجروحان می آمد.
بعد از سالها عکسها هنوز زنده اند.هیچکس پاسخگو نبود انگار جنوب همه هستی خود
را باید ازکف می داد.ببین به جز خاطرات چه مانده از آن خاک.ببین مردمش تا
درشهرهای دیگرسروسامان گرفتند چگونه در مسیر مورد بی مهری قرار گرفتند.
و امروز هیچ چیز بیشتر از آزادی شهرشان ندارند.سالها زندگی در این حیطه 
نمی تواند ما را از خاطراتش محوکنه.شاید آمدن روحانی بر مسند کار ذهن مرا به 
وقایع طول انقلاب برد.امیدوارم جنگ ،حبس، زندان جای خود را به تمدن ،فرهنگ و
آزادی در تمام ابعاد بدهد.!!!!!!!!!!!

۱۳۹۲ مرداد ۱۰, پنجشنبه

نکند .....نبینم

نکنید نیم نگاهی به رخ زرد من
هوس خوردنِ
سیب ، ندارم هیچ فصل
برده است خواب و خیالم
  هر باد
موجی می آید
که شاید با خود
خاطرات ملوانانِ غرق در آب
را به ساحل آرد
نکند خواب روم
و نبینم هیچ موج

بايگانی وبلاگ