۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

چراهای یک ملت

مدتی ست اخبارهای بدی در رابطه با ایرانیان پناهجو می شنویم .مانده ام که این دنیای
رنگین زندگی در خارج ،به چه بهایی به سرانجام می پذیرد.چرا محیط آنقدر پر تنش وخفقان آور باید بشه که افرادی خود را به آب وآتش بزنند وزاد وبوم خویش را ترک
کنند.آیا راهی آسانتروجود نداره؟چرا این سئوال بزرگ نه برای خودشان پیش می آید
نه برای دولت مردان آنان که اخبار این رفتنها را می شنوند ولی خم به ابرو نمی آورند
و هیچ اقدامی برای آبروی وطن نمی کنند .
کاش نفتی نداشتیم تا اینقدر بدبخت و درمانده نمی شدیم آن وقت چشم هیچ خارجی به
زمین های ما نمی افتاد و هرگز بر علیه مصدق کودتایی نیز به راه نمی انداختند و
رسانه ها را پر از این رویداد نمی کردند 
شاید آنوقت مردم دسترنج هنر خود را از وطن می گرفتند مثل سایر کشورهایی که نفت ندارند وخلاق ومبتکر شده اند.این روزها از اینکه زن وبچه ومرد این خاک برای
زندگی آرام وآزاد با هر قاچاقچی به آب می زند متحیرم.این چه اعتماد کورکورانه و
پر خطری ست که می کنند.این خانمی که دختربچه خود را به امید فردایی بهتر به این
راه می برد وغرق می شود چه فکری داشته و چه سرنوشتی برای دختر بی مادرش
ساخته.کاش ایران از گردشگری و هنر و تمدن ، اقتصاد خود را پیش می برد .کاش
محصولات کشاورزی خود را صادر می کردیم وهیچ نفتی نداشتیم.شاید دزدان به
طمع ذخایر به جِلد پری در نمی آمدند وفرزاندانمان مجبور به گریختن نمی شدند.
چراهای یک ملت را خودشان درست می کنند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ