۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

تهی

به خدا رفته ام .
           رفته
از این کالبد خالی
که چو سنگ گشته
نزنید در
که در این خانه
نمی بینید فرد

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

روز زن ست ! زن

عجب روزی ست.هر روز بیشتر سنگینی مصیبت های خود را درک می کنیم.اینکه
من زندگی را دیگه از دریچه چشمان خویش نمی بینم.اینکه قلب ما زنان در این اجتماع مرد سالار با هم ست شکی نیست فقط در زمان و مکان مناسب آن را نشان می دهند روزی این حس بیشتر همگانی خواهد شد.
هر جا زنی بیفتد این احساس مادرانه زن ست که موجب معجزه خواهد شد.
روز زن یادآور غمها ودرد های بی شمار
ماست.زنانی که هنوز مورد شدیدترین 
بی عدالتی ها و بی مهری محاکم قرار
می گیرند. 
روز زن بر تمامی زنانی که حق خود را با بدبختی می گیرند .مبارک
جا دارد بهترینها را برای این بانوی عزیز که در آخرین لحظه دل مادری را شاد کرد
بخواهیم. مادر ، زن . روزت مبارک



۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

کوچه ها خالی شده

پنجره تار و غبارآلودست
یا که
کوچه خاطره ای دود شده ست ؟
نیست هیچ طنابی به درخت
بچه ای تاب خورَد
جیغ کشد
خنده ای از سر شوق
به هوای چیدن میوه ای از
                          بالا دست
چه سریع می رود هر فصل
تا بیایم پنجره رو پاک کنم
به همین کوچه خالی برسم

۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

قزوین .شهری که باید دید

سال جدید با دلائل مختلف با سفر شروع شده .اولی رشت بود که دلم را حسابی به درد آورد ،لیاقت این شهر با توجه به هوای خوبش بیشتر از این بود .لاهیجان به مراتب بهتر از رشت بود .پیدا بود دلسوزی داره. و اما شهر بعدی قزوین بود.
من از دید و برداشت خودم می نویسم .جمعه بود مجسمه های موجود در میادین عالی بود .انگاروارد تاریخ شده و گوشه ای از آن را می دیدم 
.الموت از همان شروع ، مسیرمشخص و برجسته ای داشت به یاد کتاب خداوند الموت افتادم.درواقع در تخیلم در طی خواندن کتاب در آن قلعه زندگی کردم من مدتها در پیچ پیچ آن قلعه با حسن صباح و یارانش بودم.حرف را تمام کنم .تاریخ هنوز در این شهر هویداست .خدا را شکر که مجسمه ها ی میادین و صنایع دستی وبافت قدیمی شهر هنوز نگهداری می شه.باید این نگاه را به فال نیک گرفت و از گذشته نترسیم و آنرا پاس بداریم وگر نه بی هویت خواهیم شد.
قزوین به تهران نزدیک است چند ساعتی در تاریخ فرو رفتن برای همه ما بخصوص جوانان نیکوست.پس ببینید و نگهش دارید.

۱۳۹۳ فروردین ۱۷, یکشنبه

شاید این آزادی و تولد....

در این کشور چه راحت با درد خود را وفق می دهیم .بیشتر دیکته نویس شده ایم .انگار طلسم گشته و در انتظار آمدن فرد خاصی هستیم.روزها می نگریم و همه چیز را ازخدا خواستاریم و با یه نذری خودمان را راحت می سازیم .
آزادی مرزبانان ، کشته شدن یکی ازآنها ،فرار دو جوان وکشته شدنشان در سقوط 
هواپیمای مالزیایی ،گرانی آب وبرق ومسائل ریز و درشت ومتنوع دیگردر همین 
روزهای اول سال حسابی ترافیک مغز را راه بندان می سازد.
حتمن آزادی مرزبانان را باید به فال نیک گرفت.شاید تولد نوزاد جمشید دانایی فر برای مردم نیزنعمت وخرسندی به بار آورد.شاید

۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

گره می خوری،نترس

این نه ،آن نه
روز توطئه می کند
خط و نشان می کشد
به تو اشرف مخلوقات گفتند 
و گناهت کبیره شد
بکن ، نکن  
       آغاز راه
دستانت ،سر را می گرفت
و پاهایت دستانت
گره می خوری در خودت
و تو
پرنده می بینی
گره ، باز کنی
پرواز می کنی
دگر ،آزادی
دستی تو را نخواهد گرفت

بايگانی وبلاگ