۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

عیدمان گریان شد

امروز 7 فروردین ست .خوش گذشته بود تا اینکه خبر پیدا شدن هواپیمای مالزیایی را شنیدم و به یاد دو هم وطن خود افتادم .
مادر پوریا و حتا نامه اش به کسانی که او را در این درد همراهی کردند را اولین بار بود دیدم.
بازی زندگی سخت وغیرقابل تحمل ست باید خود را از جنس ناملایمات کنیم تا آنرا تحمل کنیم.
دوم اعدام یکی از 5 مرزبان بود.او را در همین ایام اسارت شناختم و وقتی که کشته شد اسمش را تکرار کردم.چه زود مانوس می شویم .خدا قدرت تحمل دهد .
بچه ده روزه او متعلق به آینده ست .نمی دانم اسمش چیست ولی کاش می شد برای مادر پوریا دوستی بود و برای این بچه شانه ای.
7 فروردین ست وقلبمان در جایی دیگر می زند.چه راحت می روند .کسی پشت سرشان آب ریخت؟ کسی خوش آمد گفت؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ