۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

25بهمن1389

روزها آبستن اخبار ست .بندرت در آن یک شادی نهفته است، و یا اگر باشد پوسته سخت آن به جز با آسیب رسانی نمی شکند.

و یا هیچگاه به دنیا نمی آید. حوادثی که رخ می دهد مستحق ما نیست. نباید ساده ترین حق افراد چون جنینی مرده گردد که نیامده مرده است. برای چه نیامده باید به خاک رود ؟خاک برای کاشتن ست، برای دانه هایی که چشم بدان دارند تا برویند. هر چیز مکان خود را می طلبد .درخاک نباید خواسته های به حق ما بمیرد.

دیروز سالگرد فروغ فرخزاد بود. او شاعر دوران نوجوانی من وحتا همین ایام من ست . او مجموعه ای از تمام گفته های درون من و ما ست.هر کس هر چه می خواهد بگوید. او را تاریخ ما معرفی می کند و پاک شدنی نیست .سال ها پیش بیماری جذام و بیماران بیگناه آن را او به من شناساند . فیلم ((خانه سیاه است )) او ، واقعیتی از آدمیان ست ،که انسان هستند. با تمام آن احساسات ، ولی از داشتن چهره محرومند .طی سالیان گذشته چند نفر کار او را کرده ؟ کاش زنده بود و فیلمی از سیاه کاری های این بشر را به تصویر می آورد .فیلمی مستند وسیاه وسفید درست عین جذام خانه بابا باغی .

من عاشق حرف های رک وصریح او هستم .سال ها گذشته ولی راست نمی گوید، وقتی می گوید:


تا به کی در ره یک لقمه ی نان

صیغه ی حاجی صد ساله شدن

هووی دوم وسوم دیدن

تا به کی ظلم وستم ،خواهرمن؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ