۱۳۹۱ مهر ۱۵, شنبه

آرزويم

ديوارهاى بلند
 مرا ازفصل ها گرفته اند
سرك مى كشم 
تا فصول را ، به خانه خاموشم
به دعوت آورم
ديوار بلند است
در اين خانه به تخريب رفته
كه چشمانم بر سر در آن
فانوسى قديمى ست
و آغوشم
براى هميشه درآن خفته است
ديوارهاى بلند
مرا هنوز به سرك كشيدن
وسوسه وخُمار مى كنند
دست مى لغزد به التماس
شايد خفته بر تختم
صبحى بيدار شوم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ