۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

قضاوت "دل آرا"


خواندن مطلبی در باره دل آرا که سال گذشته اعدام شد دقایقی مرا باز به سال گذشته برد دختری که با کمک دوست پسرش دختر عموی
پدر خود را کشته بود و در ابتدا قتل را پذیرفته ولی بعد منکر آن شده بود
ماجرا بیشتر به فیلم های غربی می ماند شیطنت و بی تجربگی که البته قوانین یک کشور هیچکدام را نمی پذیرد .
دل آرا در ایامی که در زندان به سر برد بیشتر هویت پیدا کرد تا در خانه پدری . افسوس که زندگی همیشه شانس دوباره به انسان ها
نمی دهد। همیشه پایان یک ماجراجویی بی دردسر تمام نمی شود این همان قسمتی ست که اکثر پدر و مادر ها می گویند ولی تا سر گروهی به سنگ نخورد و آن را لمس نکنند باور ندارند। به هر حال در خبر کوتاه درج شده نوشته شده بود .

که همدست دل آرا در زندان خودکشی کرد به همین سادگی!!!!!!

این چه معنایی داشت یا او گناهکار اصلی بوده و یا اینکه از فرط شرم و گناه از بابت بازی دادن یک دختر عاشق وبیگناه ومعصوم

دست به این کار زده .حتما" مثل من کسانی هستند که اشک اندوه ریختند. یقینا"تمامی کسانی که در این پرونده دست داشته اند باید
وجدان خود را جوابگو باشند آیا حکم با شتاب ونا عادلانه نبوده؟
آینده جواب همه سئوال های ما را خواهد داد اما افسوس من آن را اینک می خواهم

به هر حال آینده در کمین ماست تلاش کنیم حق را به حق دار بدهیم


او بر افتتاحیه‌ی یکی از نمایشگاه‌های خود چنین نوشت:
« من که از چهار سالگی زندگی‌ام را با رنگ‌ها تقسيم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آن‌ها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسماني، خاکستری پاشيدم. من رنگ‌ها را گم کردم و اينک تنها چهرهای که هر روز در برابرم ديده مي‌گشايد، ديوار است.
من دلارا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگ‌ها و فرم‌ها و واژه‌ها از خودم دفاع مي‌کنم.
اين نقاشي‌ها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند.
از پشت ديوارها به شما که به ديدن نقاشي‌هايم آمده‌ايد، سلام و خير مقدم مي‌گويم»


به هرجهت برای آنکه بی جهت کشته شد چه می توانم بگویم و برای دل آرا به جز دادن زمانی دوباره چه کاری می توانستیم بکنیم.

خداوند به همه ما آرامش و بخشش عطا کند . آمین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ