۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

روزی که نمی دانی


شاید زندگی را سخت می گیرم؟ می دانم که در خیلی از موارد نکته سنجی می کنم و شاید آینده را بسیار حس می کنم.به گمانم برای همین ست که به رنگ ، بیشتر از قبل دل بسته ام گرمایی که به من می دهد مرا دگرگون می سازد .روزهایی ست که دلت می خواد
خشم خفته بیدار شده ات را باز بخوابانی.این چنین روزهایی در طول عمر کم نیستند و همه آن را لمس کرده اند.
برای من روزی که نمی دانم ، زیاد و زیاد است ولی خوب راه حل آن را آموخته ام.من هرگز ،هرگز ،از ایمانی که به کلماتم دارم دست نخواهم کشید من هرگز در بد ترین شرایطی که بابت خانواده و خانواده داشتم ناامید نشدم .زندگی پر از راه حل است.گاهی مشکل
اصلا" به یک خانواده تعلق دارد و من تنها نیستم .گاهی اگر گریه ودردت را ببینند بقیه آسیب می بینند پس چه باید کرد؟عنان را ول کنیم وآزاد در این سیلاب به هر گوشه ای بخوریم؟نه همیشه در اوج بد تنهایی راهی یافته ام.می دانم در اوج روزی که نمی دانم ، با زندگی ، جوانمردانه می جنگم و حتم دارم مثل همیشه با تعمق ،با جستجو پیروز بیرون آمده ام.
اگر می بینی و دم نمی زنی به خاطر ندانستن نیست.شاید به خاطر صبری ست که داری و باید باز زمان بدهی.
یک مطلب را خوب پی برده ام با غم و ندانم کاری بجایی نمی رسیم.اگر زمینی پر سنگ داریم با نشستن و توهم کاری از پیش نمی بریم
این زمین در اول. به تلاش ما،و دوم به داشتن هدف که همان دانه است،و گذاشتن وقت برای پاکسازی نیاز دارد. این زمینی ست که باید در آن دانه کاشته شود و با کم کاری
و شاید وقت نگذاشتن موفق به آباد سازی آن نمی شویم.
روزهایی ست که بجز فکر کردن به امید کاری نمی توان کرد انرژی مثبت به مراتب بهترست پس تا برس دارم در و دیوار وجودم را رنگ می زنم.مبادا پر از سیاهی بمانم.
روزهایی ست که نمی دانم چقدر خشن باید شد و چقدر سکوت باید کرد ؟چقدر سکوت خوب است؟
عجب شروع هر مسئله فکر لازم دارد. چه زیبا گفته اند.
حکمت وزیدن باد
رقصاندن شاخه ها نیست
محکم کردن ریشه هاست




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ