۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

خان این ایل

خان ، سوار اسب نمی شه
حصار به اطراف زده
کوچ به کوه نمی زنه
چوپان فرار کرده
گله صدا نداره
بره براش گرگی ست
صحرا یتیم گشته
در ایل ما
 زنان ما
در مَشک های خشک شده
اشک های خویش را
 پر کنند
شاید خان بمیرد
مَشک نرم بماند
کاش ،ایل ما
 خانی نداشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ