۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

غم زلزله

چند روزى از زلزله آذربايجان مى گذرد ، باز گروهى ديگر از ايرانى ها دستخوش ناملايمات  گشتند .خانه تكانى طبيعت برخلاف انسان همه جا را خاك
ومرگ پخش مى كند. چقدر طبيعت بد قالى را از زير پاى
نشستهِ گان بر خود مى كشد. مى دانيم روزى ساختمان ها از
زمين بلند خواهند شد و مرغ ها
بى توجه به آنچه كه پيش آمده باز تخم خواهند گذاشت . گلها
در گلدانهاى تعويض شده به گل خواهند نشست باز اطلسى ومريم وشب بوهمه جا را كماكان بو ورنگ خواهد داد .
ولى انسان هاى زيادى هرگز بلند نخواهند شد . اشكها چشمه
هاى كوچه ها خواهد شد و هرگز بى آب نخواهند ماند.
يه غمى هرگز از دل بيرون نمى ره .مگه طى اين سالها
زلزله طبس ، رودبار وبم
از ياد رفت . اين روزها زن ها در مناطق زلزله زده (اوخشاما) كه شعرى بداهه است مى خوانند. زنان در اين اشعار
بند هاى پيوسته اى از آرزوهاى رفته وحسرت هاى مانده بر دل بازماندگان مى خوانند
ديگر هيچ مصيبت ديده اى در آينه صورت خود را نخواهد ديد . آينه هاى شكسته
 آنها تا ابد صورت هاى تكه تكه شده آنها را نشان دارد . 
نمى دانم با اين داغ چگونه مى توان روز را به شب آورد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ