۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

افكار ريز و درشت ما

يه مجموعه فكر ، درست مثل تاختن گله اى از اسبان وحشى هميشه در انديشه هاى
ما در حال جُولان هستند و در اوج زيبايى حركات ، خاكى كه بلند مى كنند آزار 
دهنده ست . انگار صداى كوبيدن سُم اين گله ها از سر بيرون نمى ره . 
اين ضربات پايان ناپذير افكار ماست كه تا لحظه مرگ با ما همراه ودَمخُورست.
انگار زندگى براى هر فرد صحنه تئاترى ست . عجب بازيگرانى هستيم .
گاهى يك جمله ساده ويك حركت معمولى ما را چنان منقلب مى سازه كه خواب را
از چشم ما مى گيره .نقاط مجهول بين ما همان قسمت هاى آزاردهنده ست .
چقدر براى دخالت نكردن هايمان ، براى اعتقادات آزاديخواه خود سكوت مى كنيم.
ما چه راحت پذيراى تاختن اسبان وحشى در مغزمان مى شويم و صحنه را
براى نمايش فراهم مى سازيم . كاش اين همه صحنه گردان نبوديم .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ