۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

مردم نگارى

هميشه در باره كودتاى 28 مرداد مطالبى جَسته گريخته مى خواندم وآنچه كه در باره
اين كودتا و مصدق مى دانستم چندان بيشتر از بقيه نبود تا اينكه روزنامه 2 شهريور
شرق را گرفتم كه به دليل تعطيلات ، تازه مطالبى در باب اين روز نوشته بود .
مطالب زيبا ، دردناك و گريه آور بود . پيدا كردن افرادى مسن ، كه هنوز خاطرات
خيابان هاى لاله زار ، اميريه ، بهارستان ، بازار و ميدان سپهسالار را به خاطر داشتند مرا ميخكوب خود كرد .گويا كلى از مغازه ها به غارت وآتش كشيده شده  .
شبان بى مخ و گروهش يكه تاز تمامى خيابان ها بود ه اند. عجيبه كه هيچكدام از احزاب به ظاهر قوى غلطى نكرده ، عجيبه كه آن سيل عظيم طرفدار مصدق كه صبح فرياد
زنده باد مصدق را مى داده به فاصله چند ساعت
مرگ بر او را فرياد كند نمى دانم چرا پادشاهى
هم صحبت لاتى گردد وشهر را براى بقاى خويش
به نابودى بَرَد . پول وشعبان بى مخ ها ايران را 
دچار افسردگى وعزا كرد . مى دانم شرف به راحتى دستخوش مخاصمات مى گردد ، ولى آنها كه مى مانند خود تاريخى گويا هستند . اكنون ديگر اثرى از خانه مصدق ، جز پلاكش باقى نيست .
پلاك 109 خيابان كاخ . يكى مى گويد خوابگاه دخترانه شده ، يكى مى گه كه چاپخانه شده اما خانواده اش بر اين باورند كه همان روز  خانه 
ويران شده . 



   در اين لحظه مصدق و سالوادور آلنده
را شبيه به هم مى بينم ، به هر دو شرايط
اجتماعى كشور گفته شده بود اينكه          به آنها گفته شود كودتايى در پيش است
و آنها اقدامى نكنند خيلى تاسف آور است
يا معتقد به مردم بوده اند ويا اصلن آنقدر
خاكى وبى ريا فكر مى كردند كه حتا  تفاوتى بين زندگى خود و ديگران بخصوص مصدق نمى ديده . مطلب مهسا جزينى و فاطمه على اصغر در روزنامه شرق بسيار ساده و به عبارتى به زبان مردمى نوشته شده .خوشحالم كه ساده به تاريخ
مهمى وارد شدم كه هيچگاه اين چنين ساده وگيرا من نديده بودم.
به قول نوشته : دريغا كه مصدق مرد و داغ كودتا هنوز بر پيشانى تهران است.
ميدان توپخانه و دروازه باغ شاه ، كه اكنون نامش امام خمينى ست شبى كه از نعره 
دستجات وطن فروش ، ناگهان بيدار شد . تبخال زد و جاى آن تبخال براى هميشه بر لب آن خيابان ها ماند . لعنت بر شعبان بي مخ ها ، و درود به روان دكترمصدق  و 
فاطمى ها .         

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ