۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

من و تو مهمانيم؟!

من و تو مهمانيم
در اين ديار كه
سَنَدِ بَذرم در آن
 همه جا ،غَريوِ 
خانه ام اين جاست را دارد
من وتو
نه مسافر، نه اينكه زندانيم
در اين خاك غريب
كه هوايش مى نالد
كه فضايش مى لرزد
وجَنين نوزادان
ساحلى در خشكى نمى يابند
من خانه اى دارم
پلاك وسَنَدى
پدرم به من سند بودن داد
مادرم هستى داد
رد مى كرد مرا از درون كوچه هايى كه
اينك
ويران وبلند سر به عَرشى بردند
رونق روز به كسادى رفته
در غياب مالكان اين خاك
ساكنين بى آواز
خانه ها پر ماتم
تو بگو تاراج شده
لِيك ، تا كبوتربرسقف
و محمد در كوچه ست
در ميان اين همه غُل و زنجير
من نخواهم گفت: من وتومهمانيم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ