۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

پرسه در

تصورات من در محيط پّرسه مى زند .زمان المپيك ست .افتتاحيه آن قلب مان را به درد آورد . چگونه ملتى اين چنين شكوفا مى شود وبا روز به جلو مى رود ودر كنار
تاريخ گذشته ، امروز خودش را نيز  به زمين مى آورد و درمعرض تماشا مى گذارد.؟
چطور اين همه هماهنگى و برنامه ريزى دقيق مى كنند ؟ خوشا به حالشان ، حتمن
تفكرى غنى پشت اين كارهاست ، به گذشته چسبيدن وآينده را نديدن شايد انسانها 
را به يك افسردگى فرو برد . چسبيدن به گذشته آن هم نه به روز كردنش چندان خوشايند نيست مثل ماشينى ست كه متعلق به دهه گذشته است درسته قشنگه  ولى
 ديگه تاريخ مصرفش تمام شده وكاربرد نمايشگاهى آن بيشترست .
و من پرسه مى زنم ، باز چسبيده به گذشته ، انگارهميشه فكرمشغولى داريم. رفتم آلبالوبخرم ، انجيرهاى سبزمرا به ياد مادرم انداخت . اين تنها ميوه اى بود كه اين اواخرمى توانست بخورد . سال گذشته به راحتى امسال انجير سبز نبود به يادش انجيرى بين دوستانش پخش كردم
و باز پرسه زدم مقاله هايى درباره شاملو خواندم وباز دلم گرفت . انگار هنوز 
زنده ست و داره شعر مى نويسه ، واقعن مرگ مال همه نيست.
به خودم گفتم : به انجير نگاه كن . زيباست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ