۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

مشكلات اجتماعى ما

يه روزهايى بيشتر به مشكلات طبقاتى خود نگاه مى كنيم به طور مثال ، امروز من مى بايست مطب دكتر مى رفتم
من دو ماه پيش عمل پلك انجام دادم خانم دكتر با گرفتن يك ميليون وچهارصد هزار تومان كه بايد به حسابش واريزمى كردم مرا عمل كرد و حقيقتن كارى تميز و خوب انجام داد البته از اول هم از بى نظمى حاكم بر مطب وبيمارستان خوشم نيامد
ولى ما فكر كرديم مهم دكتر ست و بقيه مهم نيست
من طبق وقتى كه داشتم ساعت مقرر تاكسى گرفتم و عازم مطب شدم از آنجا كه براى برگشت مثل دو بار گذشته مشكل پيدا 
مى كردم تاكسى را نگه داشتم پشت در نوشته بودند تا اطلاع ثانوى مطب به آدرس جديد منتقل شده است
عصبانى باز به مطب جديد رفتم دم در كد وشاسى زنگ را زدم ودر، دقايقى بعد باز شد منشى ها گفتند :خانم دكتر بيماران
را در بيمارستان مى بينند گفتم :نمى شد پشت در اين را مى نوشتيد نمى شد به من زنگ مى زديد تازه پرسيدند اسم شما ؟
تازه همان منشى شلخته كه حالا چيزى هم بر سر نداشت منكر اسم من در دفتر شد
جناب دكتر دندان پزشك ديگرى از اتاقك خود خارج شد و گفت : آرا...مهلتش ندادم وگفتم :نه شما آرام شما كه بويى از ادب و
نظم نبرده ايد شما كه از تمدن وغرب فقط بزك ولباس آن را مى بينيد كمى هم به مردم فكر كنيد
راستى معرفت ،اخلاق ،و يك شهروند خوب بودن چرا در كشور ما اين همه سخت است؟
دكتر ،مهندس،بنا ،كارگرومعلم ما چقدر صفا دارند وما چقدر در كنار هم احساس راحتى مى كنيم؟
راننده تاكسى كه با من بود گفت:خانم شكايت كن .گفتم:به كى؟كجا ؟نكنه فكر كردى اينجا خارجه.
 خودمانيم ما چقدر پول بايد جمع كنيم؟تا نيم نگاهى نيز به خودمان اندازيم در باز گشت راننده تاكسى از من كرايه اى را خواست كه من خجالت كشيدم وبه معرفت فكر كردم .شخصيت كارى به تحصيلات ندارد ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ