۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

من و نقش هاى مانده

به كجا بنگرم؟
تانبينم آينه اىبر ديوار
خبر از رنگ رخسار و گذر عمر
سنگ مى خواهد

تا بشكند اين آينه
فرشته ام يا ديو
مرا چه مى شود ، توان ديدن نمى بينم

غبار گرفته بر آينه
دستمالى براى زدودن نمى يابد
چه شفاف ست
تصوير چروكين مانده بر آن
سنگى نمى يابم
تا بشكنم هزاران نقش مانده بر آن
مگر شن يابم
تا بپوشاند غبار رخ
بر ديوار


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ