۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

جنگ


از فردا هفته دفاع مقدس است.سال هایی پر از اضطراب و تاریکی.خانواده های بسیاری به اشکال مختلف صدمه دیدندهمه جا بوی مرگ می آمد.علامت قرمز ،آژیر و فرار وجراحت قسمت اعظم زندگی ما را در بر داشت .جنوب در بدترین موقعیت بود،تا مردم بحران زده اسکان گرفتند زمان برد.اوایل ازدواج من بود.خارگ بودیم.از آن همه آرامش چیزی نمانده بود .شب ها پشت پنجره می زدند که چراغ هارا خاموش کنید وما آنقدر با جنگ بیگانه بودیم که فکر می کردیم با یک پرده کشیدن همه چیز درست می شه.فردا شبش به جای چراغ آباژور را روشن می کردیم ،و باز به پنجره می زدنند تازه فهمیدیم که ذره ای نور نباید خارج شود و گرنه هواپیما ها متوجه می شدند.چه شب هایی که بر خورد تیر بارها را با هواپیما نمی دیدیم.آرام روش زندگی را آموختیم.شب ها بدون روشن کردن چراغهای ماشین منحصر ترددی صورت می گرفت.در شهر خانواده ای نمانده بود .شادی ما زمانی بود که از رادیو مارش پخش می شدو با گفتن ملت غیور ایران دلاوران شجاع و رزمنده ما..........جایی را فتح کردند.تجربه دوران جنگ را برای هیچ نسلی نباید خواست.خاطرات ما با مردمی که سال ها می شناختیم قطع شد .بهترین شهر های آباد ایران ویران گشت.آبادان وخرمشهر سال ها پس از پایان جنگ هنوز نیازمند کمک هستند.به هر حال دفاع جوانان قابل تقدیر است.نز دیک به یک دهه زندگی ما در جنگ گذشت وما را مثل یک زمین بایر حاصلخیز ساخت.خاطرات دوستانی که مردند همیشه برایم خواهد ماند.تا زنده هستیم زندگی را برای همه بخواهیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ