۱۳۹۱ اسفند ۳۰, چهارشنبه

سال 92

سال 91 بعد از یک سال بذری را که در وجود خود پرورانده بود به دنیا آورد.اگر
جنبه های فردی سال قبل را کنار بگذاریم در مجموع روزهایی پر تنش و نومیدانه
را گذراندیم.زندگی تو، وقتی درون یک شناسنامه خلاصه شود وتو هیچ نقشی درآن
نداشته باشی بسیار سخت می نماید
انواع خاطرات ورق می خورد .هر یک از ما داستانها داریم ،مجموعه ای از تمام حوادث خوب وبد ،که روح ما را بالا برده.سال 91 برای وطن هیچ چیز در بر
نداشت.شاید مردم با تجارب جدیدی که اقتصاد بیمار به آنان وارد ساخت توانسته باشند
ذهن هوشیارتری یافته باشند.
و بعد از این مورد چیزی که سخت ما را در خود می ریزد کودک درون ست.
انگار چیزی در درون می گوید:
 
       حس نمی گذارد بخوابی
       یقین داری دلتنگی
       دل تنگ دیوارهای حیاط کاهگلی
       بوی حلواهای کنار غذا
      چه خربزه ای
    پای سفره بود
     عیش عالم را داشتی
     و نمی دانستی از بوی اوست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ