۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

وصل شده



سنجاق گشته ام به زندگى
به دهر
كه دربدروآواره ام كرد
قلم شكسته
مجروحيت وسوختن
گزش نگاه ، دستان لرزان
قابى در اطراف ساخته
تارى پرصدا وبى كوك
درون ساز خويش
در پى نتهاى رفته
به در بسته 
بكوبم يا تبرى برداشته
قفل را به سر ديوارش خرد كنم
ما سنجاق به هَميم
سايه مان آزاد است


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ