۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

براى رسيدن به

جوانى ما ، كه با رفيق نادانش ، بى تجربگى  پا به دهه هاى پيرى مى گذارد .اگر خيلى خوش شانس باشد وپراندوخته وبا آرامش وارد اين دوره شود عجب پرسعادت به اينجارسيده واقعن داشتن آرامش واحساس بى نيازى به زرق وبرق هاى حيات عجب لطف و حالى داره .شايد اين آرزوى همه باشد ودر اين راه نيازى هم به دست شستن كامل از زندگى نيست .نمى خواد آدم درويش وعارف و مرتاض وصوفى وهمه اينها بشه .اصل به خود رسيدن ودرك اطرافيان وغلبه برهواى نفس ودوست داشتن آدمها ست،بايد آزاد شد ازتبعيض،رنگ ونژاد ،فقط خود را ديدن وخود را خواستن و اين ، كمتر موجب آزار واذيت خود واطرافيان مى شه، با وارد شدن به لباس پزشك وروحانى وپرستارو...از اين نوع ،عادل ومُنصف وخيرخواه نمى توان شد بلكه مهم رفتار وعمل ست ،مهم وجدان داشتن وقاضى خوب بودن ست.
كاش هر چه سن بالا مى رفت حرف و درد هم رابيشتر بفهميم وعينك خود بزرگ
بينى وشيفتگى را برداريم. شايد بشر زودتر وبيشتر به زندگى آرمانى خود برسد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ