۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

زمزمه با



خدايا ،

نگو كه مرا نمى شناسى؟

دستانم را نمى گيرى

و به عقايدم با خشم مى نگرى

به شيطان راهى نشان مده

تا مرا به نيستى نيندازد

و تنورها را به آتش نينداز

چون من ، شيطانى نمى دانم

شرطى مگذار

براى تمامى اعمالم

باز خواستى نمى خواهم

تو جواب گو باش

اين چه بازى ست

زندگى!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ