۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

از زبان............


همای را من همای کردم.فرهاد را به کوه فرستادم ومجنون را آواره بیابان ساختم.زلیخا را بیچاره کردم،وهر کاری کردم تا عشق بشکفد وفراغ حاصل آید.نگو که همایون ها ،بیژن ها و فرهاد ها نقشی نداشتند .نه.آنها با آن همه زور بازو وقدرت در چنگال من اسیر گشتند و از آن همه قدرت کاری بر نیامد.من زنی هستم که در تاریخ همه را بیچاره کرد.

صدای چکش های فرهاد و ناله های مجنون وحرف های زلیخا از آن دوران هنوز به گوش آید.

اینجا زمین ست.چرا همه از پای افتادند؟اینک باز من همه زنانم،همه آنها که امروز برای شنیدن ودیدن بچه هایشان ،شوهرانشان نه

شب دارند و نه روز.

بخدا

من همه شما هستم.من با تمام وجود می نالم.برای همه شما که به امید باز شدن در ها شب را به صبح می آورید.فقط اسم ما متفاوت ست.من همه شما هستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ