۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

نمی توان خوابید

دیشب هر چه گوسفند بود شمردم و خوابم نبرد.آمدم گوساله ها را ردیف کردم باز نشد.
فکر کردم شاید گاو بزرگتر باشه ،شمارش آغاز شد ولی بی نتیجه بود.شتر رو به
میدان آوردم .چند تای اول را که شمردم .ترسیدم.شنیدم کینه شتر ول کن نیست حتا 
برای خوابیدن نیز ریسک نکردم.خوبه به شیر نرسیدم .امتحان کردن و به چالش کشیده شدن تمامی نداره.تعقیب و گریز .
یه دفعه می بینی همه زندگی ات همین بوده و تو آویزان عقربه های ساعت کشیده می شی .مگر نه اینکه با گریه متولد می شیم .این زندگی با خنده شروع نشده شاید برای
همینه که ممتد با خودمان و اطرافیان درچالش هستیم ولی با گریه ما بقیه می خندند.
باید بلند شد با این تخیلات نمی توان خوابید.

























هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ