۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

نبودن

برخواهم زد
غم مانده بر جان
كه چُنان سياه و تاريك
چودَمى باز نايستد
هرگز
نخواهم، خانه اى بى سقف
در اين سراب جارى
نفسم آرام نگيرد
درتوانم نبينم
اين عشق مانده 
كه به خاك خفته باشد 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ