۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

چه نوع زنده ای هستیم؟

باران بی وقفه می بارد.چقدرهمه به آن نیازمندیم.نمی دانم در دنیا چند کشور مثل ما وجود داره که خواسته مردمانش اینی که هست نباشه؟ یک عالمه مانع بر سر هر کارت باشه وتو به یه دنیا توضیح بدی .چقدرسخته خارج شدن این انسان از درون پوسته خویش.دائم چیزی تو را به جوش وبهت می آره.کودکی وجوانیت می گذره وتو
همیشه وابسته به خانواده می مانی .قدمها در ایران شکسته می شه.
می بینی سالها ازعمرت رفته وتوگلاویز قانون و اجتماعی.همه چیز وبال گردن مان
شده.نمی دانم این دست شکسته کی بهبود می یابد؟اصلن چرا آنرا می شکنند.چرا؟
وقتی حست ،شوق وآرزوهایت محکوم به حبس باشد ،وقتی قلم و زبانت بشکند.آخه
اسمش رو چه می گذاریم؟این خار کی از بدن خارج می شه؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ