۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه

ترک کردن

خسته از آتش ، از دود
از نبودن سقف وصدای ساعت
که بلند شو ، وقت کارست
مهاجرین می روند
سیگار نمی کشند 
از خاکستر می ترسند 
از دود می ترسند
و من به مهاجر مانده فکر می کنم
به پدرم 
که ماند و خاموش 
ترک ِخاکستر و دود کرد 
او آدم را ترک کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ