از امروز بايد روزنامه ديگرى را براى خواندن انتخاب كنم ، چون شرق توقيف شد.
از آنجا كه حوادث پوست آدم را كلفت وقلب را جريحه دار مى كنه ، لذا قلبم را كنارى
مى ذارم وباز طبق روال هميشه دنبال يافتن ديگرى مى گردم ، درشرايط پيچيده بايد
خود را كنترل كرد . من دو روز در هفته پاورقى هاى احمد غلامى به اسم خواب
آشفته دايى جان را مى خواندم ، حالا تمام شد
ديروز قدم زنان به سمت شريعتى رفتم ، مغازه ها بى رونق وهيچ جَذ َبه اى براى داخل شدن مشترى ندارند . در كنارخريد سبزى وبرگه هلو وارد كتابفروشى شدم وچند جلد كتاب كليدر محمود دولت آبادى را خريدم .مدت ها بود از اينكه كتابى از اين نويسنده نخوانده ام از خودم دلخور بودم . دردنياى روبه جلو شايد ساده ترين كار براى
من خريد كتاب باشه . قيمت ها وحشتناك براى كتاب بالاست .
ما زندگى مى كنيم ، نه آن طور كه مى خواهيم ، نه آن طور كه ملتهاى ديگر به خود
بودن ، را رسيده اند . نه . ما آنگونه هستيم كه تو وديگرانت مى خواهيد .توبه من
مى گويى تصوير توى آينه كه مى بينى من هستم نه تو .
واين سخته!
من خريد كتاب باشه . قيمت ها وحشتناك براى كتاب بالاست .
ما زندگى مى كنيم ، نه آن طور كه مى خواهيم ، نه آن طور كه ملتهاى ديگر به خود
بودن ، را رسيده اند . نه . ما آنگونه هستيم كه تو وديگرانت مى خواهيد .توبه من
مى گويى تصوير توى آينه كه مى بينى من هستم نه تو .
واين سخته!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر