روزهای اول ازدواج دوران طلایی و زیبایی ست.
خانه ای تشکیل می دهند،آدرسی مستقل از این زمان دارند .خانه را فرش می کنند و با هزاران هزار امید
شب را به صبح می آورند.زن های زیادی گذر عمر را با صداقت می گذرانند فکر می کنند دیگه همه چیز تمام است دیگه خوشبختی آنان پایانی ندارد.غافل از اینکه گرگ ست و گله می برد.
غافل از اینکه هیچ چوپانی در کنار تو نیست.گرگ همه چیز را می درد و برای تو خون و بدن دریده بر جای می گذارد.آره .گاهی زن در برابر زن قرار می گیرد .گاهی گرگ ما خودی ست.درست به خانه می زند .چقدر دردناک واجتناب ناپذیر ست که از هم جنس خود می گویم .راستی با زنی که خودش بچه دارد و وارد زندگی آدم می شه چکار باید کرد؟همگی ما در زمانی که حادثه ربطی به ما ندارد بسیار انسانی بر خورد می کنیم.حال اگر این واقعه درکنار خودمان روی دهد چه تفکری پیدا می کنیم؟باز به همان راحتی قبل فرد را مورد کند وکاو قرار می دهیم ؟مسایلی از این نمونه در ایران کم اتفاق نیفتاده.آیا می توانیم بدون در نظر گرفتن بچه ها مرد و زن را بدست عدالت واگذار کنیم؟آیا آینده بچه های ما در این تصمیم بی تاثیر نخواهند بود .آیا دختری که پدر ومادرش مشمول مجازات واقع می شوند یک عمر چوب سر کوفت را نخواهد خورد.در اوج نفرت تصمیم گرفتن بسیار سخت است.اگر به دنبال انتقام گیری باشیم سر از سنگسار کردن ودر ساده ترین شکل آن
شلاق زدن سر در می آوریم.راستی چه باید کرد؟چه انتقامی را پیگیر شویم؟ نمی دانم می توان به بخشش فکر کرد؟کاش می توانستیم به همان سادگی که زنی وارد می شد او را خارج سازیم.به راستی جای خالی یک قانون حامی مادر وفرزند خالی ست.
نباید غافل بود .در پشت هر دری زنی از تبار خودمان نشسته است.شاید این خود ما هستیم که ندانسته او را به درون می آوریم.
برای داشتن یک زندگی آرام و مطمئن زنان باید حرفه ای داشته باشند تا چوب هوس بازی سر آنها را هدف نگیرد.
وگر نه آسیبی که زن می بیند با هیچ انتقامی خاموش نمی گردد.
۱۳۸۹ دی ۷, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر