۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

ناله های روزهای عزاداری

౩ روز آینده تعطیل است.شهر مغموم واکثر جاها پارچه های سیاه می بینیم.به شکلی همه آقایان کارمند سیاهپوش هستند رفتن ست ورفتن بر روی مسیری که خاک گرفته و کنده ست.انگار جمع زیادی به سفر رفته اند .برای عده کثیری هیچ چیز مهم نیست تا تعطیلی

ببینند به جاده می زنند.خوشا به حال آنها.برای آنان که غمی ندارند و راحت به سفر می روند .و من اینجا هستم در نبود خیلی چیزها دنبال زیبایی و عشق و فداکاری می گردم.شاید کسی را ببینم،شاید نوری در فضا بتابد وشاید برای فردا کسی آماده پختن باشد.می روم ،

می روم همه جا در انتظار آمدن باران است .شاید ببارد.

عصر ست برای تاکسی تماس گرفته ام نیست.برای گرفتن تاکسی به خیابان می زنم.شاید بقیه منتظران تاکسی نیز مجبور شوند به خیابان پناه برند.راستی اگر زنی در این چند روز زمان زایمانش باشد چه باید بکند؟

کاش خیمه های امام حسین را می دیدم،کاش می شد فریاد خود را به گوش او آوریم،به او بگوییم از تمامی مادران ،بچه ها .

کاش غم همه را می گفتیم و با او به میدان جنگ می رفتیم،بر علیه ظلم باید به میدان رفت،حتما"درک می کند ،حتما"با ما خواهد آمد.

این روز ها روز های عزاداری وسینه زدن ست.سینه میزنیم ،سینه می زنیم به جهنم بگذار شکافته شود شاید خونش بر خیابان بریزد وامام ما آن را ببیند.مگر او جریان خون را قطع کند.عجب روز هایی ست .امامت را می خواهی. شاید جایی دگر رفته .در آنجا که ظلم همه جا را پوشانده.امشب بیشتر از قبل به دادخواهی امام می روم.در این ایام به دیدنش می روم.حتما"مرا می پذیرد.کدام ظلم را اول بگویم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ