خدایا نیک می دانی آنچه را که به کسی نمی گویم تو می دانی.تویی که مرا برای بودن در این جهان انتخاب کرده ای و هر روزت آزمونی برای این انتخاب بوده است.دیگر گامی بر نخواهم داشت مگربدانم تو ناظری.خدا نکند خسته ات بکنم .آرام آرام تو را شناختم نه بر سر سجاده که صدای التماسم،دعایم و دردم بود نه.
تو از من سجاده پهن شده ای می خواستی که همیشه باز باشد.تو مرا با در خانه ات آشنا ساختی. تو حضور مدام مرا می طلبیدی و دیگر مرا فقط برای دقایقی نمی خواستی.انگار می پرسیدی امروزت برایت چطور بود؟ آیا با رفتارت شکر گزار بودنت بودی؟ آیا قدرت تحمل داشتی؟ببینم سر تعظیم در برابر این همه زیبایی که به تو دادم داشتی ؟ یا که نه تاختی وتاختی وهیچ بنی بشری از دستت روی آرامش نداشت؟ چه کردی این لحظه ها را برای خودت جمع کردی؟سرت را طوری بالا گرفتی انگار هیچ کس دیگری کار نمی کند وتنها تو هستی؟ هر جا توانستی یک بند داد سخن دادی؟گوش هایت کجا بود؟ چشمانت ندید؟ همه را کوچک شمردی و هر روز سرت بالا وبالاتر رفت.فکر نکردی این سر تا جایی اوج می گیرد. نکند فکر کردی بال پرنده ست.با گردن کشی پرواز را مگر در رویا ببینی.
می دانم. خدایا .می دانم.
می دانم در این آزمون خوب کار نکرده ام .می دانم و سپاسگزارت هستم. از اینکه زود مرا متوجه ساختی سپاس را به جا می آورم ولی امروز از تو برای دادن شانس دیگری طلب می کنم .خدایا باز دستم را بگیر و مرا ببخش اگر آن را سفت نگرفتم .
دیگر شکی ندارم که آزمون تو پایانی ندارد و همین بودن تو با من ست.می دانم تو مرا برای این درک انتخاب کرده ای .پس در هر کارت حکمتی ست و من تا آن را نبینم تو مرا راحت نخواهی گذاشت.
لحظه ای دست از ساختن خود بر نخواهم داشت. تلاش را سرچشمه این راه می کنم شاید از جنگیدنم برای آنچه می خواهم به این مهم دست یابم. تو را نمی توان فریب داد.اگر خطایی در این راه می بینی از ندانستن است .
خدایا راضی ام به رضای تو.حتما"حکمتی دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر