چه گويم از اين تاريك خانه
كه در خانه افتاده
نه آه مى آيد نه نگاهى مى بينى
در اين تئاترى كه چيده اند
خيره نمى شوندعروسكان ما
چون مترسكى بر سبزه زار
پرندگان بر سرشان مى كوبند
دانه مى برند
بى آنكه پرسشى كنند
باد با ما نيست
در اين دشت ساده بىمانع
دزدان ما
گرگ هاى روز و قاتلان مزدور
از رنج ما نمى گويند
از ما ساده دلان
كه روباهى بلعيدشان
چه مانده است؟
۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر