پوسيده نشو،برگهاى پاييزى
بهار مى رسد
وتابستان،با گرمايش
روح تازه اى به ما خواهد داد
نه فسيل مى خواهيم
نه زغال
ما خود خواهيم سوخت
تو فقط
در انتظاربمان
بهار مى آيد
نيازى به آتش نيست
استخوان هايم هيزم وافكارم غذاى
اين سوختن ست
عجب دودى ست
در اين هواى دم كرده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر