۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

عروس های سیاه بخت

آرزوی مادرها همیشه به خوشبختی دخترانشان ختم نمی شه وهمه به سفید بخت شدن
منتهی نمی گردد.مسائل زیادی در این امر دخالت دارد که بارزترین آن دخالت دیگران
است .خانواده ها قدرت تحمل فرد جدید را که صاحب فرهنگی متفاوت تر ست را ندارند.زن یکباره صاحب یک عالمه آقا بالا سر می شه واین شروع ماجراست.
باید به هرسازی برقصی وگرنه صحنه را از دست می دهی که البته رقصیدن زیاد هم
سرگیجه به دنبال دارد .داستان هایی مملو از رنج ودرد دخترانی را می توان نوشت
که اگرطلاق نگرفته اند ولی تحت شرایط دشواربه سر برده اند.همین چند روز پیش
کبری رحمانپور بعد ازتحمل 13سال حبس با قید وثیقه یک خیر از زندان آزاد شد.
او در یک دعوا مادرشوهر خود را می کشد.
من نمی خواهم او را تبرئه کنم .من آن مرد وقوانین را زیر سئوال می برم.همان هایی
که موجب پدید آمدن شهلا جاهد و دلارام ها می شوند.قوانینی که راحت حکم به اعدام
می دهد.زنی که بخاطر کودکانش ممتد کتک می خورد چه جایگاهی پیش این مرد و
قانون داره؟درصد بالای طلاق نشان از تحمل نکردن قشرهای جوان می دهد.نسل جوان نه به راحتی بچه دار می شه ونه حاضر به زندگی مشترک با خانواده مردست.
به نظرم خود جوانان مشکلات پایان ناپذیر قانون را  ، دارند حل می کنند.
شاید درآینده با هوشیاری جوانان این مصائب کمتر و کمتر بشه وبدنه اجتماع از 
آسیب های این چنینی در امان بماند.همواره معتقدم دختران باید وارد بازار کار شوند
تا اگر هم عروس سیاه بخت شدند باز بتوانند به زندگی برگردند.
زن باید کار کنه.

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ