چه مى خواهى ؟
دستان حنا بسته و پيله داررا
پاك و پنهان كنم
و اندوه لاله هاى غمگين را
از خاطر ببرم
شايد گيسوان عزادار مرا
در باد به رقص خواهى
چه مى خواهيد ؟
از اين تيره بختان ، شرمگين محبوس
صفحه ى سوزن خورده
تكرار ، تكرار
داستان تكرار هر روز و هر محفلى
گم شويد و بيابان پردرنده را
دشت پاهاى چون غزالم كنيد
چه مى خواهى ؟
ساختنم را نخواهى ديد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر