فروختم روشنی
کی خورشید چشمم را زد؟
کی؟
چه زمانی ستاره ها را از
بازار آسمان طلب کردم؟
زمینم مرداب
و نوزادانم را به تیغ ِ
خنجر دادم
و باز به نور اندکِ
ستاره ای
سر بر بالش نهادم
کرکره ای بالا نرفت
و چشمی پلک نزد
خورشید را فروختم
و به چشمک چند ستاره
روز را روشن کردم
من
چه پر خطا زیسته ام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر