تازه چه داری ای آشنای من؟ از کدام سرزمین می آیی؟ با این کفش پاره سواری نمی خواهی؟ اسبی بر در خانه ام نشسته سواری می خواهد و من مات می نگرم زین پاره من بر کدامین اسب است؟ شیهه می کشد اسب خوشبختی من شاید سراغ دشت را می گیرد و من بی خود به زین فکر می کنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر