روزهای ابری هوا تیره ست.چند روزی می شد که دلم شور می زد ولی خدا را شکر همه چیز به خوشی سپری شده.عزت انسانها قیمتی نداره.نمی توان به راحتی روی آن بهایی گذاشت.اگر آن را شناختیم از ما جدا ناپذیر خواهد بود.با وجودی که دلم شور می زد ، ولی گذشت.درست مثل دریاچه نمک ،همه جا نمک می بینی.هیچ چیز در این دریاچه گند نمی کنه.روزهایی پر از شور و هیجان بود کاش می شد این روزها کسی کاری به کارم نداشت.خودم بودم و خودم و افکارم را حس می کردم.
کوچه را خیس کنید
مهمانی می آید
برای خانه های خالی
برای درهای بسته
برای آنان
که او را می خواهند
مهمان ما نیاز به هیچ پلاکی برای ورود ندارد دلش را به دریا خواهد زد.برایش فرقی نمی کنه.می آد.مهمان همه خانه ها با قدرت و لبخند و بخشش خواهد آمد.مهمان ما به تمام ظلم هایی که روا می شود خواهد گفت:
سایه ات بر دیوار ست
طنابی دارد
این گردن توست
تو مرده ای
این جا قتلگاه نیست
خانه ای دیگر بیاب
اینجا آخر خط است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر